بیمار غمم عین دوایی تو مرا

من ذره و خورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی بال و پر اندر پی تو می پرم

من کَه شده ام چو کهربایی تو مرا.

 

"مولانا"

تو فقط در را باز کن

    تنها آمده ام

          هیچ غریبه ای نیست

          تنم را در خانه گذاشته ام

          نگاهم را در خواب

          لبخندم را در عکس گوشه ی آینه

          زیبایی ام را هم پشت در می گذارم

          تو فقط در را باز کن

"آیدا عمیدی"

و زندگی آن‌قدر کوچک شد

و زندگی آن‌قدر کوچک شد
تا در چاله‌ای که بارها از آن پریده بودیم

افتادیم


"گروس عبدالملکیان"

ماه خود را پیدا نمی کنم.

آسمان را زیر و رو می کنم

از سر خشم

ستاره های لوسی را که مدام چشمک میزنند

در سطل میریزم

ماه خود را پیدا نمیکنم

تو کجایی؟

 

(رضا چای چی)

با غروب‌های غمگینی که دارم

با غروب‌های غمگینی که دارم
با آسمان نیمه ابری چشمانم
با ایمان معصومانه‌ام به حفظِ هر چه خاطره
با شوقی که بدون تو ، از روزگارم پر می‌‌کشد
بگو
فرزند کدامین فصل باشم
که پاییز را به یادت نیاورم
و رنجِ مبهم برگ ریزان را ؟!


" نیکی‌ فیروزکوهی "

بعد گفتند که خدا همه جا هست

بچه که بودم

فکر می کردم

خدا

آن بالا بالا هاست

بعد گفتند که خدا همه جا هست

اما حالا که

به چشم های تو خوب نگاه می کنم

می دانم ماجرا چیست!

"محسن حسینخانی"

دست هایت رابه گردنم حلقه کن!

دست هایت را

به گردنم حلقه کن!

من این اسارت شیرین را

دوست دارم


"محسن حسینخانی"

وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی

بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است

آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو
گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است

توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید
این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است

بشتابید و به مجروح کهن مژده برید
که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است

آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا
که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست

از وفای پسران عشق مرا طالع نیست
ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟

وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی

که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است ..

",وحشی بافقی"

بگو به من که همان آدم همیشگی ام ؟

سرت که درد نمی آید از سوالاتم ؟
مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم

چطور این همه جریان گرفته ای در من
و مو به موی تو جاریست در خیالاتم ؟

بگو به من که همان آدم همیشگی ام ؟
نه! مدتی است که تغییر کرده حالاتم

چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم
درست از آب درآیند احتمالاتم

تو محشری به خدا، من بهشت گم شده ام
تو اتفاق می افتی، من از محالاتم

چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم

دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی
مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم
..


" مهدی فرجی "