همه ذرات وجودم
پُر از
خواستنت
همه امواج خیالم
پُر از
داشتنت
چشمهایم را
میبندم
و در خیالی
بیانتها
همچون عشق تو
غوطهور میشوم
مهرداد درگاهی
چشمهایت
چون دریچهای
رو به آفتاب
دل تو پاک
و بیقرار
دستهایت
گرم و مهربان
خندهات
زیباترین
شعر جهان
مهرداد درگاهی
اعجاز عشق
در کلام تو بود
ای تو ابر بارانساز
سرود عشق
در صدای تو بود
ای نگاه تو خاطرهساز
مهرداد درگاهی
بیآنکه دریابم
مرا در بر گرفتی
بیآنکه بخوابم
رویای هر لحظهام شدی
بیآنکه بخواهم
خواهش هرروزهام شدی
بیآنکه ببینم
تصویر زندگیام شدی
بیآنکه بشنوم
نغمه عاشقانهام شدی
مهرداد درگاهی
فصل چشمهای تو
فصل پاییز
جشنی از بازی رنگها
فصل آغوش تو
فصل تابستان
جشنی از بوسه و گرما
فصل لبخند تو
فصل بهار
جشنی از شادی دلها
فصل دوری از تو
فصل زمستان
جشنی از ریزش سرما
مهرداد درگاهی
من به دستهای تو و
لبخند تو
دل میسپارم
من به حرفهای تو و
دیدار تو
جون میسپارم
من به آن خال تو و
ناز نگاهت
من به آن لبهای سرخ و
آغوش گرمت
تن میسپارم
مهرداد درگاهی
اگه بارون نگیره
سبزهها خشک میشن
ماهیا جون میکَنن
عاشقا دق میکُنن
برکهها خاک میشن
تو مثل بارون پاییز
منم اون سبزه
منم اون ماهی
منم اون عاشق
منم اون برکه
مهرداد درگاهی
تپش قلب من از
زمزمه عشق تو بود
اشک شوق در گوشه چشم
در پی دیدن رخسار تو بود
آن صبح که
دست در دست تو نهادم
آغازگرش
سلسله موی تو بود
مهرداد درگاهی
پنجرهای
رو به دلم
پُر از نگاه تو
ریههام
پُر از نیاز
به هوای پاک تو
دست من
ملتمسه
به خیال لمس تو
تن من
سرد و تهی
پِی پوست گرم تو
مهرداد درگاهی
از تموم خواستهها
از تموم داشتهها
از تموم خاطرهها
از تموم لحظهها
از تموم خوابها
از تموم خوبها
از تموم روزها
از تموم شبها
از تموم فصلها
دست جستجوگر من
در پی دست یاریگر توست
مهرداد درگاهی