ای دل پردردت آزرده ز داغ یادها

ای دل پردردت آزرده ز داغ یادها
سیل اشکت حاکی از خاموشی فریادها
لاله ها بیمار از رنجوریت در کربلا
باقی از ابقای تو مُدهامت شمشادها
از لهیب آتش تب در تن بی تاب تو
میخروشیدند در عالم تمام بادها
جمله عالم منهدم بود ار نمیتابید از
وجه پاک تو شعاع قدسی امدادها
از طنین خطبه ات گردید تا روز ابد
منبر شام بلا افشاگر بیدادها
نور بر نور دعایت چون به تصحیف آمده
آتش از سجاده دربگرفته در الحادها
کاش میدیدند خورشید معارف در توو
گم نمیشد آدمی در ناکجاآبادها
ای پناه اهل ایمان دست گیر از من دراین
روزگار بی امان فتنه و افسادها
سست ایمانم فرو مگذار و یاری کن مرا
در جهان کفر و شرک وسلطه اَندادها
این امیدم هست کز فیض توسل جان من
هم درآید در شمار و در صف منقادها
مهدی ار جویای ایمان به حقی از خدا
میطلب آن را به نزد سید سجادها
خاک زین العابدین را توتیای چشم کن
تادهد مولای من پاسخ به استمدادها


مهدی رستگاری

آمدم تا کربلا را محشر کبری کنم

آمدم تا کربلا را محشر کبری کنم
راه را یک باره بر اهل حقیقت وا کنم

آمدم تا با سرِ خونین به روی نیزه ها
خلق را آگاه از یس و از طه کنم

آمدم وارونه سازم بدعت زَرق و ریا
با خدای خویش با صدق و صفا سودا کنم


آمدم با کودکان و با زنان در کار زار
تا که نقش اتحاد و مردمی ایفا کنم

آمدم با کودک شش ماهه و پیکانِ خصم
تا اساس پستی و حرص و هوی رسوا کنم

نوجوانان سینه چاک و خواهرم پرچم به دست
کاروانی کِی چنین در راه حق پیدا کنم

مشک پر آبی به دوش تشنه لب عباسِ من
پرچم حق را چنین می خواستم بر پا کنم

لب فرو بندم دگر از مدح مولایم حسین
قطره ام من کی توانم وصف آن دریا کنم.


فاطمه خمسی