یک کودک تشنه کام و یک دریا آب

یک کودک تشنه کام و یک دریا آب
 دردا که نشد ز آب دریا سیراب

در خواب نشد اگر در آغوش رباب
 با تیر جفای حرمله رفت بخواب

چون شیر نبود تر کند حنجر را
 می سوخت ز گریه¬اش دل مادر را


با تیر سه شعبه روی دستان پدر
 از شیر گرفتند  علی اصغر را

ای کاش زبان داشت تکلّم می کرد
 چون بلبل شوریده ترنّم می کرد

ای کاش که تیر ترکش آن ناپاک
 در راه هدف مسیر را گم می کرد

اصغر که کمان و تیر و شمشیر نداشت
 او در دل خود جز هوس شیر نداشت

از آب اگر گلوی او تر می¬شد
 بر شطّ فرات هیچ تأثیر نداشت


مقدم ..