از تمام رمز و راز های عشق

از تمام رمز و راز های عشق
جز همین سه حرف ساده
جز همین سه حرف ساده میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی...
راستی
دلم
که می شود


قیصر امین پور

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاری ام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام
تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام
با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا , بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام

قیصر امین پور

مردم همه

         تورابه خدا

               سوگند می دهند

امابرای من

            توآن همیشه ای

                     که خدارابه تو

                               سوگند می دهم

شاعر:قیصرامین پور

عاشقی را چه نیازیست به توجیه و دلیل؟

عاشقی را چه نیازیست به توجیه و دلیل؟
که تو ای "عشق"
همان پرسشِ بی زیرایی...

((قیصر امین پور))

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها
دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها...
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم...
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید...
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است

هوای ناحیه ما همیشه بارانی است

قیصر امین پور

شهیدی که بر خاک می خفت

شهیدی که بر خاک می خفت

سرانگشتان خود در خون می زد و

می نوشت

به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ که بر جنگ..

"قیصر امین پور"

عشق

عاقبت

هجوم ناگهان عشق

فتح می کند پایتخت درد را...

"قیصرامین پور"

دلم خوش است به گل‌های باغ قالی‌ها

دلم خوش است به گل‌های باغ قالی‌ها
که چشم باران دارم ز خشکسالی‌ها
به باد حادثه بالم اگر شکسته٬چه باک!
خوشا پریدن با این شکسته‌بالی‌ها!
چه غربتی‌ست٬عزیزان من کجا رفتند؟
تمام دور و برم پر ز جای خالی‌ها
زلال بود و روان رود رو به دریایم
همین که ماندم، مرداب شد زلالی‌ها
خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود
که دل زدیم به دریای بی‌خیالی‌ها
قیصر امین پور

اما پرنده بسته اگر باشد

آری اگر
در، باز بود و
باز، پرنده
پس در، پرنده است.
و هم‌چنین اگر
در، بسته بود و
بسته، پرنده
پس باز در پرنده است.
اما دری که باز نباشد
دیگر نه در، که دیوار ...
اما پرنده بسته اگر باشد

دیگر پرنده نیست، که مردار ...


"قیصرامین پور"