گوئی به خواب بود، جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود!
#قیصر_امین_پور
اول آبی بود این دل ، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه ، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد
هر چه با مقصود خود نزدیکتر میشد، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
هر چه روزی آرمان پنداشت، حرمان شد همه
هر چه میپنداشت درمان است، عین درد شد
قیصر امین پور
با توام ای شادی غمگین!
با توام ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
#قیصر_امین_پور
مرد ماهیگیر
طعمه هایش را به دریا ریخت
شادمان برگشت
در میان تور خالی
مرگ
تنها
دست و پا می زد
قیصر امین پور
آیینه ها دچار فراموشی اند
و نام تو ورد کوچه خاموشی
امشب تکلیف پنجره
بی چشم های باز تو
روشن نیست!
قیصر امین پور
عاقبت
هجوم ناگهان عشق
فتح میکند
پایتخت درد را …!
قیصر امین پور
خواستم از رنجشِ دورے بگویم ، یادم آمد
عشق با آزار ، خویشاوندے دیرینـہ دارد
" قیصر امین پور "
..............................
او واقعاً مرا دوست دارد.
براے همین هم میخواهد اذیتم بڪند…
چون عشق خودش یڪ جور آدمڪشے است .
" رومن گارے "
ای شما !
ای تمام نامهای هر کجا !
زیر سایبان دستهای خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟
این دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش
راه می دهید ؟
((قیصر امین پور))