ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
پاییز
کنار ایستاده؛
هنوز دارد
به نجوای چند برگ
گوش می دهد،
که می گویند:
سفری در راهست
کمی بعد
مادرانه
دستشان را می گیرد
و می برد
دیگر
آرام آرام
مراسم تودیع
صورت می گیرد
و درختان،
کلاه از سر
برداشته،
به نیکی
بدرقه اش می کنند
فرشته سنگیان
بدون وجود امید یا ناامیدی،
این همیشه معیار همگان
از برای زندگی؛
نفس،
می آید و می رود
و روزان و شبان
نیز...
و بایستی
با فراغت خاطر
هستی را
پذیرا شد
همانگونه
که هست
فرشته سنگیان
به مصاف با پاییز مرو
این بغض و آه و اشکها
میراث فصل های دیگرند
فقط،
پاییز را
محرم
شمرده اند
فرشته سنگیان