پاییز و خیابان های دلگیر و سرد،است

پاییز و خیابان های دلگیر و سرد،است
حیف دیگر نمی آورمت به دست
تو دیگر نیستی، باران ولی هست
خیابان‌های خیس و شاعری مست

چه فرقی می‌کند من هم نباشم؟!
برایت شاعری رفته‌است از دست!

کیهان نیک‌زاد

سرزمین آرزوها با جادو هم پیکارشد

سرزمین آرزوها با جادو هم پیکارشد
عاشقان نقش خدا باشن بس
هر لفظ بدی انگار شمشیر بران باشد
با لبخند وارد شوی آنجا
گل باران شود سر و سیرت تو
در سر زمین آرزوها باهم بکاریم بذر نشاط
خنده از ته دل باشد نه از روی ریا
در کنار هم مست و شاد شویم
دور از هر دورویی ریا


وحید آفری

ما هم یک روز

ما هم یک روز
در دست عابری ناشناس
جسم خود را بدرقه خواهیم کرد

بیا تا آخرین وزش ما را نچیده است
خود را در آغوش باد رها کنیم
و آخرین زیبایی‌ خود را
برای چشم‌های مشتاق به یادگار بگذاریم


عطیه هجرتی

دلم گرفته و حال و هوای باغ ندارم

دلم گرفته و حال و هوای باغ ندارم

یکی رفیق که شادم کند سراغ ندارم


ز بسکه طعنه شنیدم ز آشنا و غریبه

پر است ظرفیتم جای زخم و داغ ندارم


نه میل ماندن و نه تاب پر کشیدن هست

عقاب بسته پرم که ، کمی ز زاغ ندارم


اگر چه تنگ شده جا برای ماندنم اینجا

نگو سفرم بکنم مقصدی سراغ ندارم


هوای شهر سیاه است و آسمان ابری است

برای رفتن از این شهر من چراغ ندارم


نخواه که شعر بگویم برای این اوضاع

برای شعر نوشتن دل و دماغ ندارم


کنون که خار مغیلان گرفته صحرا را

دگر نشانی از گل و از کوچه باغ ندارم


شکسته بالم و افتاده ام به گوشه ی صحرا

درون باغ رفیقی به جز کلاغ ندارم


اگر که شعر من امروز پر ز آه و غم است

جنون گرفته وجودم از آن فراغ ندارم


نگو به هاشمی امروز شاد و سر خوش باش

دلم گرفته و حال و هوای باغ ندارم

ابراهیم هاشمی دهقی

در فکر توام

در فکر توام
مثل درختچه ای لب پرتگاه
که لحظه ای از فکر مرگ در نمی آید..

شیما اسلام پناه

دیگر برایت شعرهایم را نمی خوانم

دیگر برایت شعرهایم را نمی خوانم
دیگر در این تنهاییِ با هم نمی مانم

دیگر نمی خواهم به هر قیمت شده، باشی
از اینکه بی حد عاشقت بودم پشیمانم

باران اگر روزی به همراه تو معنا داشت
حالا خودم تنهای تنها زیر بارانم

دیگر نمی خواهم دروغانه بتابی، نه
تاریکی ام را دوست دارم ماه تابانم

عشقی که می گفتی نمی میرد به مو بند است
حدّ دوام آوردنش را هم نمی دانم

با هر دروغت ضربه ای بر باورم میخورد
از لطف تو بدبین و غمگین و پریشانم

بی اعتمادم کرده ای... از عشق می ترسم
جوری شده از سایه ی خود هم گریزانم

من جانِ خود را پای عشق تو هدر دادم
بعد از تو شاید مرگ باشد راه درمانم

باور ندارم حرف هایت را، نگاهت را
با جمله ی من دوستت دارم نرنجانم

حمیدرضا گلشن

کس چوحافظ نکـشید از رخ اندیشه نقاب

کس چوحافظ نکـشید از رخ اندیشه نقاب
ماییم و نوایی و دل خانه خراب
آمدم ساز کنم کوک، دل و چنگ زنم
دل به دریا بزنم، چامه سپارم به سراب
وقت میلاد من است، آینه را باز کنید
تا سپارم مه روی غزلم را به لعاب
ناله هایم سر ذوق است، به آتش بکشید

زیر خاکستر این شعر بسازید کباب
آتش آن نیست که از شعله ی آن خندد شمع
آتشین داغ من است این غزل و چامه ی ناب
آه از آن سیب، از آن روز هبوط
ذوق حواییِ من، زورق اندیشه به آب
صبر کردم که دل آرام شود ختم کلام
نشدم رام زمان، دل بسپارم به شراب

مریم راد

برادر، دستِ برادر را بگیر

برادر، دستِ برادر را بگیر
عزمِ خود را جزم کن،
آرامش از دشمن بگیر
اهلِ غیرت، یک قدم همت نما
انتقامِ غزه را از دشمنِ صهیون بگیر


زینب زرمسلک صبا