ماجرای من و تو، باور باورها نیست

ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجراییست که در حافظه دنیا نیست

نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست


تو گمی درمن و من درتو گمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست

شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

من و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست…


“محمد علی بهمنی”

در بند

کاملا حق داری که:

ایتا.....................حال خوب................bagheri6298q

نگاهم کن

نگاهم کن
ای" الفبای عشق "
تا آفتاب ؛
از دریچه ی چشمانت طلوع کند
و صبح من ؛
آغازگر...
یک جنبش عاشقانه باشد

در بیابان طلب، راهبری نیست مرا

در بیابان طلب، راهبری نیست مرا

سر پرواز به باد دگری نیست مرا

آن نفس باخته غواص جگرسوخته ام

که به جز آبله دل گهری نیست مرا

روزگاری است که با ریگ روان همسفرم

می روم راه و ز منزل خبری نیست مرا

می زنم بال به هم تا فتد آتش در من

از دل سنگ امید شرری نیست مرا

ساکن کشتی نوحم ز سبکباری خویش

چون خس و خار ز طوفان خطری نیست مرا

همه شب با دل دیوانه خود در حرفم

چه کنم، جز دل خود نامه بری نیست مرا

می توان رفت چو آتش به رگ و ریشه شمع

به دل آزاری پروانه سری نیست مرا

گر چه چون سرو، تماشاگه اهل نظرم

از جهان جز گره دل ثمری نیست مرا

خاطر امن به ملک دو جهان می ارزد

نیستم در هم اگر سیم و زری نیست مرا

می توانم شرری را به پر و بال رساند

در خور شمع اگر بال و پری نیست مرا

برده ام غنچه صفت سر به گریبان صائب

جز دل امید گشایش ز دری نیست مرا

انگار پریشان شدنم را تو ندیدی

انگار پریشان شدنم را تو ندیدی
بی تابی باران شدنم را تو ندیدی

لیلاتر از آنی که به پیش تو بنالم
مجنون بیابان شدنم را تو ندیدی

هر بار سر کوچه سراغ از تو گرفتم
ویلان خیابان شدنم را تو ندیدی

گفتی که گرانست تماشای محبت
ناچاری و ارزان شدنم را تو ندیدی

بگذار به مقصد برسانم دل خود را
تا بی سروسامان شدنم را تو ندیدی

ای بخت بلندی که نداری خبر از ما
مهجوری و حیران شدنم را تو ندیدی

در ساحل سبزت غم گرداب نداری
قربانی طوفان شدنم را تو ندیدی


علی معصومی

گر چه مجنونم ولی نقش لیلی می آید به تو

گر چه مجنونم ولی نقش لیلی می آید به تو
آه آن لبحند دل آنگیر و رعنا می آید به تو
دیکته عشقم گرفتی و گفتی باید وفا کنیم
جان من از تو امید وفا ندارم جفا می آید به تو
هم او میخواست تو را , هم تو نمی خواستی مرا
از گلایه بگذریم, آن قدو کاکل سیاه میاید به تو

صبر یعقوب ندارم تا گم گشته ی ما باز آید
آه ای دلبرکم نقش خدنگ زلیخا می آید به تو
سٌرخی لبت , مست میکند دراکولای پیری را
غرورم نمی گذارد , رژ لب سیاه می آید به تو
لیلی و مجنون و الباقی چو من ناکام عشق
دیو باشم نقش آن دلبر رعنا می آید به تو . . . !!

عبدالمتین کریمی

دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت

دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت


#شهریار

تنها دلیل خلقت عالم, محمد (ص)است

تنها دلیل خلقت عالم, محمد (ص)است
نوح و مسیح و حضرت آدم, محمد (ص) است
مجموع عشق و عاشق و معشوق در جهان
یعنی علی و آل علی (ع) هم, محمد (ص) است


الیاس نجاری

برای تو

برای تو
در قلبم جاده ای ساخته‌ام
بی‌انتها
نگران برگشت نباش
دوست داشتنت
شبیه همین جاده
بی‌انتهاست


((لیلا طیبی))