ارزش ندارد انسان برای مبارزه کردن با کوته فکران

ارزش ندارد انسان برای مبارزه کردن با کوته فکران
خود را آزرده سازد
زیرا پیروزی بر آنها هیچ ارزشی ندارد

میکل آنژ

آزارهایــت

آزارهایــت
آه های زیـادی را
در سقفِ سینـــه ام تنیده است…
همیـن روزها
فراموشی ات را بر می دارم
گوشـــه گوشــه ی این سینه را
از غبـــارِ غصـّه هایت
می تکــانم…


مینا آقازاده

ماهِ شعبانْ هر سال می دَهد این را نَوید

ماهِ شعبانْ هر سال
می دَهد این را نَوید
که غَم و غُصه از این
برگِ تقویم پَرید
همه شادی است و شور
همه میلاد است و عید
کَس در این ماهِ خدا
غَم و اَندوه نَدید
سِوُمین روزَش حُسین
چارُمینَش را بِگید ؟
آفرین عباس است
روزِ جانبازان رسید
پَنجُمین روزَش بِدان
گَشته یک روزِ سَعید
چون که زِینُ العابِدین
روزِ میلادَش رسید
شیعه روزِ یازدَهم
شِبهِ پِیغَمبر بِدید
با علیْ اَکبر خدا
عشق را هم آفرید
وقتی چند روزی گذشت
می رِسد عیدی جَدید
بچه ها آمادهٔ
نیمهٔ شعبان شَوید
پَرچمِ صاحب زَمان
سَر دَرِ خانه زَنید
کوچه ها را غَرقِ گُل
نُقل و شیرینی دَهید
هَم صدا با عاشقان
هَم صدا با هر شهید
با دُعا واسه ظُهور
نامِ مهدی را بَرید
شاید این بار از کَرَم
آبِرومان را خَرید
ناله ها مان را خدا
با دل و جانَش شنید
شُد دُعامان مُستَجاب
چشمِمان آقا رو دید


علیرضا قاسمی

هنوز بدرود نگفته ای ، دلم برایت تنگ شده است

هنوز بدرود نگفته ای ، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم هایت

و دلتنگی

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦﭘﯿﺮﻫﻦ . . .
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖﺁﺏ . . .
ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼﺧﻮﺍﺏ . . .
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ . . .
ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﻫﺮ ﮐﺴﯽ . . .


نیما یوشیج

تمایل ما بە تغییر آینده، ما را وادار

تمایل ما بە تغییر آینده، ما را وادار
می‌کند تا این حقیقت بنیادی را فراموش کنیم کە:
«زندگی چیزی جز لحظه‌ی حال نیست.»
لحظەای کە برای همیشە ناپدید می‌شود.

اروین یالوم

ای که موهای تو زرد و آن چشای اطلسی

ای که موهای تو زرد و آن چشای اطلسی
من ز عشق تو در آیم نغمه ای حال و شبی

ماه من از دوری تو غم شده گریه بسی
در نگاهت شاد بود دیگر حزین را مرهمی

نام تو مهر است و باز مریم چه نازی می کند
بر زدی بر قلب من عرفان و آتش گوهری

ماتمش را از دوایی شاهدان پر می زنند
گل به آن خنده بر آید آن صدا را مهشری

پس جهان پاینده است از عشق بی تاب و منی
دل بنا دارد رخش جلوه جمال و مهتری

من حیا دارم بدان از آن هوس دوری کنم
هر چه گویم عاقل است حرف صریح و دلبری

ای صنوبر عاشقم حرف دلم را تو بزن
دل منم شیدا منم از حالت غوغا تویی

محمد اسماعیل اسدتاش