نبودنت را میسرایم

نبودنت را می سرایم
غمگین ترازنوای نی
برفراز بلندترین کوهها
همراهی ام میکنند زوزوی عریبانه ترین بادها


ودوباره درد ازتمام انگشتانم سرریز میشود
برروی تکه ابرهای پوسیده و لعنتی احساسم.

لعیا قیاثی

با چراغی در دست و

با چراغی در دست و
پت پت شعله ای هر چند نیمه جان
خوابم را روشن می کنم
و می بینم
چه پاییز ناتمامی در من هست!


فخرالدین احمدی سوادکوهی

فاطمه دخت رسول اکرم است

فاطمه دخت رسول اکرم است
پاره تن بر نبی خاتم است

فاطمه فخر زنان عالم است
عطر یاسی بر تن پیغمبر است

بر در و دیوار خانه نام مادر فاطمه است
بر زبان بچه ها ذکر شفای مادر است

درد دل, گوید علی با چاه بعد فاطمه
در مدینه آن فدک خشکید بعد فاطمه

فاطمیه آمد و رخت عزا بر خانه حیدر نشست
داغ بی مادر شدن بر آن دل زینب نشست

حضرت صاحب زمان در ماتم فاطمه است
جمله ای آقا بگم سربند ما فاطمه است

در عزای مادرت یابن الحسن آقا بیا
غم هجرانت بس است ای یوسف زهرا بیا


احمد گودرزی

یک شب در میانِ سکوتِ خویشتن

یک شب در میانِ سکوتِ خویشتن
با فانوسِ خاموشِ تنهایی
و پوکه های خیالم
به اغوشِ تو هجوم آوردم
تاریک بود , تاریک, همه جا
ستاره ها هم دَر اِسارتِ ابرها
و
تو خواب بودی
میانِ خوابی آرام
درونِ گهواره ی ابَدیَت


ای کاش ,
لبانَم را جا نمیگذاشتَم
کنارِ طاقچه ی زندگی,,
تا صدایت میکردم دِیوانه وار
بیدار شو
بیدار شَو
و
روشَن کن فانوسِ مان را.

داریوش افشار

دست‌هایت چتر,

دست‌هایت چتر,
چشم‌هایم خیس,
بغلم کن,,,
توفان‌ سهمگینی در راه است!.

لیلا طیبی

آرمیده به میان تنهایی پر وهم

آرمیده به میان تنهایی پر وهم
تو با حضورت چه پنهانی؟!
آه آمدنت,
چه لهجه‌ی غریبی دارد…

سعید فلاحی

تازه فهمیدم

تازه فهمیدم
چیز عجیبی نیست
در آمدن خرگوش یا کبوتر
از کلاه یک شعبده باز
وقتی تو می توانی
از لای موهایت
بهار را بیرون بیاوری!
(محسن حسینخانی)