یک داستان کوتاه:

یک داستان کوتاه:
بعد از او، نقاش شدم
و او را کشیدم
و هر روز بوسیدم...


محمدرضانعمت پور

پیش چشمانم که نه

پیش چشمانم که نه
لااقل
در نقطه ای کور می ماندی
تا مغز هرلحظه
ترسیم میکرد ناز چشمان تو را

وحید ایازی

هر چه گشتم

هر چه گشتم
مروارید
پیدا نشد
جز
درون صدف چشمانم


عبدالعظیم_خویی

ساز هم

‌ساز هم
با نفس گرم تو آوازی داشت..
بی تو دیگر
سر ساز و دل آوازم نیست..


هوشنگ_ابتهاج

ماه شده ای و

ماه شده ای و

تابان بر چهره ی همه ی عاشقان

لبخندی بزن

تا تمام زیبایی ها چشم بگشاید

سخنی بگو

تا تمام کشتی های غرق شده

به ساحل بیایند

بر پنجره ام بتاب

تا شاعر بمانم.

(پوران کاوه)

از مجموعه هوا طعم قهوه می دهد

ماندم تا برایت

ماندم تا برایت
عمارت، باغ، خیابان باشم
به خاطرت
زاگرس، خزر، کویر لوت باشم
پروانه ای سفید
که می گیرد از حضورت رنگ های دلاویز
گیاهی خانگی
در اشتیاق رویت
شکوفان، رویان،
زنده ماندم تا
آن چه دلت آرزو کند
همان باشم.

جواد_مجابی

من از ابتلای باران

من از ابتلای باران
بیمناکم
که آرزوی تو را
خوشه خوشه
می‌رویاند از دلم

نیلوفر_ثانی