در شبی سیاه

در شبی سیاه
گیسوان سپیدت را
شانه خواهم کرد
چه زود گذشت
جوانی مان


منوچهر پورزرین

صدایم لهجه اش درد است حالم را نمی فهمی

صدایم لهجه اش درد است حالم را نمی فهمی
نگاهم ساکت وسرد است حالم را نمی فهمی

منم آن دختر دلتنگ باتن پوشی از غم ها
و این ها دست یک مرد است حالم را نمی فهمی

شروین_دخت_سپهری

انار ترک خورده‌ست،

انار ترک خورده‌ست،
لبخندت!
می‌کِشاند به خوردن
پاییز نگاهم را...



سعید فلاحی

سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی

بعد از این شعر یکی خواست به پایان برسد
پیش چشمان خدا به سر و سامان برسد

”ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند”
مگذارند کمی آب به گلدان برسد

آنقدر چاه عمیق است که باید فهمید
یوسف این بار بعید است به کنعان برسد

فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقط
به مشامت نَمی از بوی خیابان برسد

سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی
هی زمستان برود، باز زمستان برسد!

حال من مثل عروسی است که بختش مرده
پشت در منتظر است آینه قرآن برسد

مرگ وقتی است که از عالم و آدم ببری
دلت این بار به گرگان بیابان برسد


یک نفر داشت از این خاطره ها رد میشد
آرزو کرد که این مرد...به پایان برسد

شیرین می‌کنی هر شب خواب‌هایم را.

شیرین می‌کنی هر شب
خواب‌هایم را.
و بِسترم؛
طعمِ "تو" را می‌گیرد

تا،،،
صبح!.

سعید فلاحی

من به عالم و آدم حسودی میکنم!
به اونی که زنگ میزنه بهت صداتو میشنوه وقتی میگی "نه خانوم اشتباه گرفتی"!
به اونی حسودیم میشه که تو عابر بانک پشت سرِت وایساده هی غُر میزنه "آقا زود باش عجله داریم"!
به اون دختر بچه‌یِ فال فروشی که جز لبخندِت چیزی نصیبش نمیشه!
به اون مردی که تو پیاده رو تنش میخوره به تنِت بدونِ هیچ حرفی برمیگردی نگاش میکنی!
حسودیم میشه به اون زنی که نشسته رو یه نیمکت واسه وقت گذرونی رهگذرا رو تماشا میکنه!فکرِش یه جای دیگس ولی داره تو رو که یه رهگذری نگاه میکنه!
حسودیم میشه به عالم و آدم! به کوچیک و بزرگ . به مرد و زن!
هر کسی که تو این دنیا یه ذره از وجودتو کنارش داره! هر کسی که حتی یه ثانیه از روزمرِگیش‌ رو تو تشکیل میدی! چه بد چه خوب!
حسودی از وقتی میاد سراغِت که میفهمی کسی هست که تو چیزی جز اون نمیبینی ولی اون فقط تو رو نمیبینه! حسادتمو در اوردی!وگرنه من آدمِ حسودی نبودم. ولی تو همه معادلاتِ زندگیمو ریختی بهَم!
حسادت اول از همه خودِ آدمو داغون میکنه! وگرنه اون طرف که عینِ خیالشم نیست! مثل تو که عین خیالتم نیست! مثلِ "تو"!

پگاه_صنیعی


قسم به اعجاز قلم

قسم به اعجاز قلم
که نام تو
بر روی لبهایش جاری ست
و من پشت پلک های فرو بسته ی
خُمارت کمین کرده ام؛
تا شعر شوم
در اندوه مژگانت
همچون نقش بستن
واژه ای ناب
میان رنگین کمان اشک هایت
در شب تولد ستاره ای درخشان
روی گونه های ماه!

مرتضی سنجری

رها شو مثل پروانه برایت بال خواهم شد

رها شو مثل پروانه برایت بال خواهم شد
تو گردن باش در سرما به دورت شال خواهم شد

تو را می خواهم و جز تو ندارم هیچ کس در سر
کنار من اگر باشی چه خوش اقبال خواهم شد

بزن ساز و بکن شادی رها شو تا که آخر من
به دور پای تو زیباترین خلخال خواهم شد

نبینم روزگارت را به غم آلوده باشد چون
خدا داند که اینگونه پریشان حال خواهم شد

اگر حتی کنار تو نباشم فکر من باشی
قسم بر روی ماه تو که من خوشحال خواهم شد