ساده بودیم و سخت بر ما رفت

ساده بودیم و سخت بر ما رفت
خوب بودیم و زندگی بد شد

آنکه باید به دادمان برسد
آمد و از کنارمان رد شد

هیچ کس واقعا ً نمی داند
آخر داستان چه خواهد شد!

سیدمهدی موسوی

جمعه ها مثل خم یک کوچه اند

جمعه ها مثل خم یک کوچه اند

آدم ها

دستی تکان می دهند

نگاهی می کنند

و می پیچند

 

نیکی فیروزکوهی

گم می شوم در تو

گم می شوم در تو

و هیچ صفحه ای از روزنامه ها

آگهی نمی دهند

بخش حوادث اما

عکسی دو نفره چاپ می کند

 

الینا نریمان

ســوخــت

ســوخــت

بــر شـعـلـه مـحــراب

بــی شــک

شـــوق پـــروانـــه شـــدن داشــت

 

پـــوران عـلـیـپـور

از تو که حرف می زنم

از تو که حرف می زنم
بیشتر و بیشتر عاشقت می شوم
لعنت به عاشقانه هایم
وقتی تونیستی


منوچهر بابایی

فرصتی نبود

فرصتی نبود

لحظه اش که رسید

نهبه دست هایش فکر می کردم

نه آخرین نگاهش

نه رفتنش

نه حتی آرزوی ماندنش

تنها به زمینی که باید دهان باز می کرد

و با قساوت تمام می بلعید

کسی را که نمی دانست

پس از این لحظه با خودش چه باید بکند

 

نیکی فیروزکوهی

دلش مثل دریا

دلش مثل دریا
پر از ماهی است
مرد جنوب
نگاهش
می لرزد هرغروب
در دل آب
زیر پایش برگ های
خشک نخل
می بافد وجودش را
حقیقت وجود او
در عمق یک خواب
پنهان شده در دل مهتاب


مینا لطفی