از وقتی تو را شناختهام
خوشبختی ساکن خانهام شده است
چرا که من و تو ساکن یک ستاره شدهایم
و یک خورشید بر ما میتابد
دلانگیز است که تو را میشناسم
و صدایت میکنم خوشبختی ، خوشبختی
دلانگیز است که هر صبح
از خاکستر خویش برمیخیزم
و تو با صدای من بیدار میشوی
وقتی صدایت میکنم
صبحات بهخیر خوشبختی جان
غادة السمان
در زندگی روزهایی هست
روزهایی پر از باد
روزهایی پر از خشم
روزهایی پر از باران
و پر از درد
روزهایی پر از اشک
اما بعدتر روزهایی فرا خواهد رسید
مالامال از عشق
که به ما شهامت قدم گذاشتن
در مابقی روزها را میدهد
روماتوبتتالیا
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید ، کجایی ؟
چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی ؟
نگفتیم که بیایم ، چو جان تو به لب آید ؟
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی ؟
منم کنون و یکی جان ، بیا که بر تو فشانم
جدا مشو ز من این دم ، که نیست وقت جدایی
گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی
مرا چهای ؟ و ندانم که با کس دگر آیی ؟
کجا نشان تو جویم ؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم ؟ که در زمانه نپایی
چه خوش بود که زمانی نظر کنی به دل من ؟
دل ز غم برهانی ، مرا ز غم برهایی
مرا ز لطف خود ای دوست ، ناامید مگردان
کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی
فتادهام چو عراقی ، همیشه بر در وصلت
بود که این در بسته به لطف خود بگشایی ؟
فخرالدین عراقی
شاید که باور کردنش هم سخت باشد
امشب دعا کردم
که او
خوشبخت
باشد...
سید_تقى_سیدی
+برای آدمها خوب بخواهیم..درصد بالای ما آدمها از زندگی
راضی نیستیم..چون به چیزهایی که می خواستیم نرسیدیم
ولی باید راضی باشیم به رضای خدا
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید ، کجایی ؟
چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی ؟
نگفتیم که بیایم ، چو جان تو به لب آید ؟
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی ؟
منم کنون و یکی جان ، بیا که بر تو فشانم
جدا مشو ز من این دم ، که نیست وقت جدایی
گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی
مرا چهای ؟ و ندانم که با کس دگر آیی ؟
کجا نشان تو جویم ؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم ؟ که در زمانه نپایی
چه خوش بود که زمانی نظر کنی به دل من ؟
دل ز غم برهانی ، مرا ز غم برهایی
مرا ز لطف خود ای دوست ، ناامید مگردان
کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی
فتادهام چو عراقی ، همیشه بر در وصلت
بود که این در بسته به لطف خود بگشایی ؟
فخرالدین عراقی