گره روسری ات را

گره روسری ات را
در لایه های مختلف متنی
پیدا می کنی
و چشم های مثلا عسلی ات را
که در مقابل هر تاویلی
مقاومت می کند


علی_باباچاهی

سربازان عشق باخته

هرروز
هم صدای کلاغ عزادار
پهن می کند
بهانه را
روی سیم تیر برق ها
تادر لابه لای خبرهای پرکلاغی
برسد به دلی
که تمام چشم ها
به بن بست نگاه اوست
برسد
به مهر خیابان یکطرفه
منتهی به شانه هایی
سالها در قرق
سربازان عشق باخته

ثریا_قاسمی

فصلها فروریخته اند

فصلها فروریخته اند
و من با همین دستی
که از آینه درآمده ست
عنابهای رسیده را از سرشاخه ها چیده ام،
و این طرح
این پیکر آویخته بر دیوار و سایه ها
این فرشته ی یک-بال
نه رجعتی دوباره می کند به بهشت
و نه پای شکسته ش را
می نشاند بر خاک.
دوست من!
صدای یک دست چیست؟

لیلا_فرجامی

تو را دوست می‌دارم.

روزی که با تو از عشق خود گفتگو کردم، امیدوار بودم دریچه تازه‌یی به‌ روی زندگی خودم باز کنم.
پیش از آن، همه‌چیز داشتم به‌ جز تو!
آنچه مرا از زندگی مأیوس کرده بود همین بود که نمی‌توانستم قلبی به صفا و صداقت تو پیدا کنم

که زندگی مرا توجیه کند؛

که دلیلی برای زندگی کردن و زنده بودن من باشد. حالا من از زندگی چه دارم؟ به جز تو هیچ!


تو را دوست می‌دارم.
تو عشق و امید منی.
بهار و سرمستی روح من هنگامی است که گل‌های لبخنده تو شکوفه می‌کند.

احمد_شاملو ❤

یک بوسه از رُخَت ده

یک بوسه از رُخَت ده
و یک بوسه از لبت
تا هر دو را چشیده
بگویم کدام بهْ؟


میرفندرسکی

یادت هست

یادت هست
گفتی مثل باران بهاری
طراوت می دهی
حالا تو ببار
من از باریدن خسته ام


میتراپرنیان

همیشه اکثریت با احمق‌هاست ...

شاید درست باشد که نمی‌‌توان تمام مردم را همیشه گول زد ...
اما می‌شود تعداد کافی از مردم را تا مدت‌ها فریب داد تا بر آنها حکومت کرد.
همیشه اکثریت با احمق‌هاست ...

هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد؛

هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد؛
مگر آنکه از درون نابود شده باشد...