ما روی شعر زندگی میکنیم

ما
روی شعر زندگی میکنیم
هر روز کلمه میخوریم…
تو شعر دم میکنی
و من از نانوایی یک عاشقانه ی داغ و تازه میخرم…
میبینی

شاعران
ثروتمندترین مردم زمین اند
وقتی
با تو همنشین باشند…

سید_حسین_متولیان

اگر روزم پریشان شد

اگر روزم پریشان شد
فدای تاری از زلفش،
که هر شَب
با خیالش خواب های دیگری دارم...!

کسی چه می داند درختی که پشت پنجره نیست

کسی چه می داند
درختی که پشت پنجره نیست
گریه اش می گیرد
و می گذارد باد
بیاید به شرح های خیس ،
در مناسبات کوچه
دور نیست
بیایی در بال بال گنجشک
بگو
به کدام آفتاب گردان نزدیکی
که هرچه تن ام می کنم
گلدار می شود

مریم_نوروزی



عجله نکن! همه ی کارها را به من بسپار؛

عجله نکن!
همه ی کارها را به من بسپار؛
تا تو چای ات را بنوشی
من
برایت مُرده ام...!


سید_حسین_متولیان

خاکستری خاکستری خاکستری

خاکستری خاکستری خاکستری
صبح ، مه ، باران
ابر ، نگاه ، خاطره
در من ترانه ای نبود تو خواندی
در من آینه ای نبود تو دیدی
ریشه ای بودم در خوابِ خاک های متبرک
بی باران در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخاست
نگاهم بارانی شد
گونه هایت خیس باران
چشمهایت آفتابی
گرگ ها میزایند بره ها را دریابیم
تو با چشمانت مرا بنواز
چوب دست چوپانی ام سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ با چوب دستم
انجیر های تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند
با تو خواهم خواند
و تورا در بهت آفتابی ات خواهم بوسید
اگر ابرها بگذارند

چقدر تصمیم گرفته ای

چقدر
تصمیم گرفته ای
در من
وچه چشمی
کشیده ای به انتظار
بالا وبیا وبنویس
مرگ
طبقه ی چندم آزادی ست


مریم_نوروزی

شب شبیه من عادت می گیرد

شب شبیه من عادت می گیرد
به تو
به تو که در گیجی یک خودکار
الکل می ریزی
مست می کند


مریم_نوروزی

دلی تنگ

دلی تنگ
حالی تاریک
و خیابانی که پایان ندارد!
این تمام سهم من
از شب‌ های بی‌تو بودن است..

فرشته رضایی

هرچه بود آرزو بود ‏که رخ نداد...

هرچه بود آرزو بود ‏که رخ نداد...
فقط ‏دست‌های ما ‏در اتفاقات ‏آلوده شد...