زنی که از چشمهات گذشت

زنی که از چشمهات گذشت
پاییز را زاییده است

مریم_نوروزی

فرصتی نیست پیراهنت را تا صبح خشک کنی

فرصتی نیست
پیراهنت را تا صبح خشک کنی
ابری را از ذهن گلدانی عبور
ودر سینه کش دیوار
تراژدی آلوده ی شب باشی
با این همه خیابانهای مریض
نیاز دارم، تا حرام نشدیم
کسی، سرمان را جای امنی بگذارد

مریم_نوروزی

هی خودم را سر می کشم

هی خودم را سر می کشم
این شهر
چقدر خالی ست


مریم_نوروزی

نام تو را باران گذاشتم

نام تو را باران گذاشتم
چرا که بعدِ تو
هیچ ابری خیسم نکرد


مریم_نوروزی

کسی چه می داند درختی که پشت پنجره نیست

کسی چه می داند
درختی که پشت پنجره نیست
گریه اش می گیرد
و می گذارد باد
بیاید به شرح های خیس ،
در مناسبات کوچه
دور نیست
بیایی در بال بال گنجشک
بگو
به کدام آفتاب گردان نزدیکی
که هرچه تن ام می کنم
گلدار می شود

مریم_نوروزی



چقدر تصمیم گرفته ای

چقدر
تصمیم گرفته ای
در من
وچه چشمی
کشیده ای به انتظار
بالا وبیا وبنویس
مرگ
طبقه ی چندم آزادی ست


مریم_نوروزی

شب شبیه من عادت می گیرد

شب شبیه من عادت می گیرد
به تو
به تو که در گیجی یک خودکار
الکل می ریزی
مست می کند


مریم_نوروزی