فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی

فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی

ای دوست! به داد دل من دیر رسیدی

از یاد بِبَر قصه‌‌ی ما را هم از امروز

درباره‌ی ما هرچه شنیدی نشنیدی

آرام بگیر ای دل و کم گریه کن ای چشم!

انگار نفهمیدی و انگار ندیدی

ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم

ما آه کشیدیم، تو فریاد کشیدی

گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود!

خوش باش که یک چند در این راه دویدی


((فاضل نظری))

کاش میشد بین استخون ترقوت یه خونه ساخت

کاش میشد بین استخون ترقوت یه خونه ساخت
یا لابه لای تار های موهات خوابید ...
یا بغل چشمات نشست ؛
نشست به تماشای منظره شون
یا مثلا وقتی لب گشودی ، داری سخن میگی ، صداتو بغل کرد ..
نگاهتو بوسید ...
تو نمیفهمی اینارو !
میدونم ...
تو قد من دیوونه نیستی ...!!

تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند

تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند
تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی

روزی می رسد که جای خالی ات با هیچ چیز پر نمی شود

روزی می رسد
که جای خالی ات
با هیچ چیز
پر نمی شود
حتی اگر
خودت هم
برگردی

#محمد_شیرین_زاده

حضور هیچکس در زندگی اتفاقی نیست

انسان های هم فرکانس و آشنا همدیگر را پیدا می کنند
دیر یا زود ... دور یا نزدیک ...
حضور هیچکس در زندگی اتفاقی نیست

دُچار یعنی ...

دُچار یعنی ...

دو چشم داری اما ؛

حواست چهار چشمی 

پی کسی است ...!


((رسول ادهمی))

دو عالم را به یک بار از دل تنگ

دو عالم را به یک بار از دل تنگ

برون کردیم تا جای تو باشد

یک امروزست ما را نقد ایام

مرا کی صبر فردای تو باشد

خوشست اندر سر دیوانه سودا

به شرط آن که سودای تو باشد

سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

همان بهتر که در پای تو باشد

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچکس باور نداشت ...!