عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست

عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست

تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم

گفتنی‌ها، گفته شده‌اند.

گفتنی‌ها، گفته شده‌اند.
به ناچار در این خانه
جز تکرار مکررات نمی‌بینید.
حرف‌هایی که بر آسمان نقش بسته
و تسلیم جاذبه‌ی زمین نشده‌اند،
راستی پنجره را باز گذاشته‌ام.
هر از گاهی اگر فضای خانه دلگیر شد،
بیرون را تماشا کن.
دلگیری‌ات پر می‌کشد و می‌رود..

گفت خانه ها در غیاب ساکنانشان خواهند مرد

گفت خانه ها در غیاب ساکنانشان خواهند مرد
و سپس به قلبش اشاره کرد

زندگی شاید آن لحظه ی مسدودیست

زندگی شاید آن لحظه ی مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو
خود را ویران می سازد

این چه استغناست یا رب؟

این چه استغناست یا رب؟
وین چه قادر حکمت است؟

کاین همه زخم نهان هست و
مجال آه نیست

حقیقت ، خود مقدس نیست ؛

حقیقت ، خود مقدس نیست ؛
آنچه مقدس است جست‌وجویی است که برای یافتنِ حقیقتِ خویش می‌کنیم !
آیا کاری مقدس‌تر از خودشناسی سراغ دارید؟
کارهای فلسفی من ، به تعبیری از ماسه ساخته می‌شوند ؛
دید من مرتباً تغییر می‌کند.
ولی یکی از جملات ماندگار من این است : بشو ، آنکه هستی !
بدون حقیقت چگونه می‌توان فهمید کیستم و چیستم؟

از دلیل رفتنت چیزی نمی گویم به غیر

از دلیل رفتنت چیزی نمی گویم به غیر
درد دل دارم ولی آیینه هم نامحرم است

تلخ‌ کامی‌ام از این است، آری،

تلخ‌ کامی‌ام از این است، آری،
از این که شما را نه عریان تاب می‌توانم آورد و نه پوشیده،
شما مردم کنونی را.

هرجا که تویی

هرجا که تویی
مرکزِ تصویر من آنجاست...