تو هم بیچاره ای! بیچاره چون شیری که می داند

تو هم بیچاره ای! بیچاره چون شیری که می داند
فقط وقت عبور از حلقـه ی آتش تمـاشـاییست ...

به من بگو زلال چشم‌هایت را از کدام

به من بگو زلال چشم‌هایت را از کدام
چشمه چیده ایی ؟که با این اشتهای
وحشی هنوز جرات نگاهشان را ندارم !
عجیب نیست برای تویی که سال هاست
رویاهایم را قدم می زنی و خوب
فریادهای مجنون درونم را می شناسی

رضا—روستا

او رفته بود...

او رفته بود...
و من به این باور رسیده بودم،
که قوانینِ این کشور
به هیچ دردی نمی‌خورد...
وقتی مهمان می‌تواند وقتِ رفتن،
خانه را نیز با خودش ببرد!
.
.
.
سعاد_الصباح

هر چه گفتم هیچ کس نشنید یا باور نکرد

هر چه گفتم هیچ کس نشنید یا باور نکرد
من دهانی نیستم از زمره ی این گوش ها

رخت کن بزرگ

نمی‌توان ابتدا بدون اینکه
خود انسان‌ها متحول شده باشند،
چیزی را در جامعه تغییر داد...

بیا و بنگر؛

بیا و بنگر؛
درمیانِ شعله های تنهایی،
چگونه پروانه وار
می‌رقصم و می رقصم...
بیا و کوک کن،
با نگاهت،
سازِ خاموشم را ،
می خواهم با ریتم ِ نفسهایت،
پایکوبی کنم!


اریکا مهرابیان

وسعتِ شخصیت هر فرد

وسعتِ شخصیت هر فرد
توسط بزرگیِ مشکلی که می تواند او را
از حالت منطقی بیرون آورد تعریف می شود

آمدی؟ در انتظارت بودم

آمدی؟
در انتظارت بودم
لحظه لحظه‌ام سرشار از شوق دیدارت بود
ره‌آوردت آرامشم باشد
برای قدم زدنِ شانه‌به‌شانه‌ات همه چیز مهیاست
هوایت را با نفسهایم به درون میکشم
هر غروب دستانت را گرم در دستانم میفشارم
قدم به قدم بر سنگفرش خیابان، بودنت را فخر میفروشم..
آمدنت را دوست دارم
تو را میگویم پاییزجان.

سوسن_شیخ_محبوبی

با قارقار کلاغی در همین نزدیک سر بلند میکنم

با قارقار کلاغی در همین نزدیک
سر بلند میکنم
و با لبخندی "جانم" خطابش می‌کنم
تا که تنهایی‌ام را با صدایش درآمیزم
بال دهم به دلتنگی‌هایم
و پرواز دهم به سقف آسمان
ببارد بر بام بیخبران، آن دورهای دور.

سوسن_شیخ_محبوبی