آن روزها

بد دل نباش !

بد دل نباش !
پای کسی در میان نیست !
پیراهنی که عطر بر آن نشسته است
در خوابی که برایت دیدم، تنم بود !
.
.
.
برده بودمت هلند ، برایم رزِ دیگری بچینی !

"امیر معصومی" (آمونیاک)

ای دریغا

ای دریغا

که پس از آن همه جان بازی ها

بر سر کوی تو

بی نام و نشانیم هنوز.

"ادیب نیشابوری"

دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب

دو چیز
حاصل عمرست
نام نیک و ثواب

وزین دو درگذری کل من علیها فان

#سعدی

فقط اولش سخت بود

جُرمم این دان

‏جُرمم این دان
‏که ز جان
‏دوست‌ترت می‌دارم ...

‏⁧ #عراقی ⁩

در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم

در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم
‏بغلم می کنی و در بغلت می سوزم

‏⁧ #مهدی_موسوی ⁩

هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان،

هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان،

روزی به امید

وز بخت سیه ندیده‌ام، هیچ زمان،

یک روز سفید

قاصد چو نوید وصل با من می‌گفت،

آهسته بگفت

در حیرتم از بخت بد خود که چه سان؟

این حرف شنید



شیخ بهایی

کودکی‌ام را سنجاق کرده ام

کودکی‌ام را سنجاق کرده ام
به... جوانی‌ام
و دوچرخه سبزم آن پایین صفحه
مدام تاب می‌خورد!
من آویزانم... از یک دست
به یای آخر تنهایی
که همه کودکی از آن ترسیدم
دروغ می‌گفتند !
روزگار پیرمان نمی‌کند
آدمها تنهایند!....
بشمار... تو روزهای تقویم را
من موهای سپیدم را  !
یکی از همین روزها دست می‌کشم
از تنهایی... و سقوط می‌کنم
از آن بالا....
و می‌پرم روی دوچرخه‌ی هفت سالگی‌ام
من کوچک نمی‌شوم ...
دور می‌شوم !

از: لیلا مومن پور