و دلتنگی پیراهن نیست

و

دلتنگی

پیراهن نیست

که عوضش کنی و

حالت خوب شود!

دلتنگی گاهی

پوست تن آدمی‌ست


معصومه صابر

گاهی سکوت می‌کنی،

گاهی سکوت می‌کنی،
چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی.

گاهی سکوت می‌کنی،
چون واقعا هیچ حرفی برای گفتن نداری.


سکوت گاهی یک انتظاره و گاهی هم یک اعتراض
اما بیشتر وقت‌ها سکوت برای اینه که هیچ کلمه‌ی خاصی نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه
و این یعنی همون حس تنهایی...

جمع دو سه تا قافیه هرگز شدنی نیست

جمع دو سه تا قافیه هرگز شدنی نیست
مثلِ من و عاقل شدن و دل نسپردن!

محمد عابدینی

خوب و بد هر چیزی بستگی به "حال دلت" دارد.

خوب و بد هر چیزی بستگی به "حال دلت" دارد.
پاییز و زمستان با همه ی شب های طولانی و آسمان گرفته شان می توانند دلنشین ترین باشند و بهار و تابستان با آن همه گل و سرسبزی می توانند دلگیر باشند. جمعه ها میتواند بهترین روز هفته باشد و از کل هفته بیشتر خوش بگذرد. انقدر که خیال حوصله رفتن هم به سرمان نزند...
همه اینها بستگی به حال و هوایت دارد. اگر دلت خوش باشد؛ اگر آن که میخواهی را داشته باشی و یا کنار آن کسی باشی که میخواستی همه چیز و در همه وقت خوب است.
کاش حال دل مهربانتان خوش باشد. کاش همانی بشود که میخواهید. کاش زندگی کنید در قلب کسی که دوستش دارید.
بخت و اقبال مگر چیزی غیر از این است؟!
خدا کند خوشبخت ترین باشید...

چه‌قدر خوب بود تو، گُل من بودی

چه‌قدر خوب بود
تو، گُل من بودی
برای تو یک گلدانِ کوچک زیبا می‌ساختم
با یک باغچه
و حوضی پُر از انار
خوابت را
کنار پنجره آفتاب می‌دادم وُ
برای صبحانه‌ات
هوای ِ تازه‌ی شمال می‌خریدم ...

چقدر خوب بود
تو، گُلِ من بودی............

افشین صالحی

ده دوازده سالگی سن شعر خواندن نیست.

گـــنــــد زدیم!
با دیدن آن فیلم ها و خواندن آن کتاب ها و شعرها...
ما گند زدیم با شنیدن ستار و فرهاد و داریوش و گوگوش و ابی و فروغی...
با زندگی کردن با رویای سیندرلا و زیبای خفته... با مصدق و شاملو خواندن و پدرخوانده و دزیره و بربادرفته دیدن...
ما هر کاری که کردیم غلط کردیم!...
ده دوازده سالگی سن شعر خواندن نیست.
ده دوازده سالگی سن شنیدن آلبوم "سلام خداحافظ" از حسین پناهی نیست،
اصلا هیچ سنی سنِ شعر خواندن نیست!...
من اگر خدا می شدم "شعر" را خلق نمی کردم!...
ما گند زدیم که تنها ماندیم!... ما به خودمان دو جانبه گند زدیم:
ما از یک طرف بی آنکه هنوز هیچ مردی را در عالم دیده باشیم
فاز شکست و شعر و تنهایی و اشک و عشق و خودکشی برداشتیم
و در فیلم های سیاه و سفید دیدیم که رودِ سیاهی از ردِ ریمل بر گونه
های زنان است و پرده ها را کشیده اند و از یک طرف دیگر منتظر بودیم
کسی بیاید که عاشق یک لبخند کوچک یا فقط یک طرز خم شدن ساده ی ما برای چیدن یک شاخه گل شود
و تمام عمرش را به پای همان یک لحظه بماند و بریزد و یک روز با جعبه ی مخمل سرمه ای ناغافل جلوی پایمان زانو بزند...،
ما دو جانبه غلط کردیم با هر چه که دیدیم، هرچه که شنیدیم و خواندیم...
اصلا باید یکسره فیلم های هندی می دیدیم، باید زن ها می چرخیدند و می رقصیدند و هیچ زنی میان دود و دیوار تنها نمی ماند،
باید دست آخر همه به هم می رسیدند؛ و نباید هیچ چیز بیشتر از "داستان های من و بابام" و نهایتا "هری پاتر" می خواندیم...
ما پیش از عاشق شدن شکست خوردیم! هیچ سنی سن شعر خواندن نیست.

مهدیه لطیفی

بـه هر فردی که برمیخوریم

بـه هر فردی که برمیخوریم همیشه درست آن قسمت از وجــودمان را آشــکار می‌کند که ما می‌خواستیم پنهانش کنیم.
دردمان این است که می‌بینیم معشوق جلوی چشممان در تصویری که از ما برای خود می‌سازد با ارزش‌ترین فضیلت هامان را حذف می‌کند و ضعف‌ها، نقص‌ها و جنبه ی مضحک وجودمان را برملا می‌کند ... و دیدگاهش را به ما تحمیل می‌کند، وادارمان می‌کند خودمان را با چیزی که او در ما می‌بیند منطبق کنیم. با ایده ی تنگ او..
و همیشه فقط در چشم کس دیگری که محبتش هیچ ارزشی برایمان ندارد فضیلتمان آشکار می‌شود، استعدادمان می‌درخشد، قدرتمان فوق طبیعی جلوه می‌کند و چهره‌مان بهترین چهره می‌شود..


#فرانسوا_موریاک
 برهوت عشق

همین که با شروع پاییز،

همین که با شروع پاییز،

حس و حالی که پاییز سال قبل و سالهای قبل تر داشتیم عیناً تکرار میشه

وقتی بی دلیل همونقد دلگیریم یا دلتنگ،

همونقد عاشقیم یا غمگین ؛

یعنی جا گذاشتیم...

همه مون توی این مسیر یه تیکه از قلبمون رو جا گذاشتیم...

 

#زکیه_خوشخو