می گویی بیخودی می ترسی

می گویی بیخودی می ترسی

اما من از همیشه باخودی تر می ترسم

تو روز به روز داری بیشتر می روی

می ترسم آخرش تو هم ستاره شوی بروی بالا

بالا تر از حتی خیال های بی مهار من

و دستم که به آسمان نرسیده است عمری

حالا به تو هم نرسد

((مهدیه لطیفی))

من برآنم که سزاوار قدم های تو باشم

من برآنم که سزاوار قدم های تو باشم
که بیایی شاید...
تو برآنی که قدمهات به کوی من‌ِ بیچاره نیفتد
به غلط...


مهدیه_لطیفی

به خدا گفته ام زحمت نکشد

به خدا گفته ام زحمت نکشد

نه نیازی به زلزله هست

نه نیازی به سونامی

همین که تو هستی

همین که تو می خندی

بلاهای بزرگی اند

که جهانم را با خاک یکی کرده اند...

بند ِ دل ِ من به لبخندهای تو بند است

بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با دستهایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو
تمام طناب را راه بروم و نیفتم
یا گیرم این لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد تنهایی های من
آب نمی رود عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها غلت می زنم !

از: مهدیه لطیفی

خیابان
شعر بلندی‌ست

وقتی من با قدم‌های تو قدم می‌زنم

مهدیه لطیفی

احساس سنگ خارا نیست

احساس
سنگ خارا نیست
که همین‌طور بماند و
بماند و بماند...

احساس مثل شاپرک
مثل عطر
می‌پرد!

درست توی همان روزهایی که دوستت دارم
دوستم داشته باش!


مهدیه لطیفی

باید می گذاشتی عاشقت بمانم

باید می گذاشتی عاشقت بمانم

عشق چیزی نیست

که هر دقیقه

هر روز

اتفاق بیفتد

اگر افتاد

باید دو دستی چسبیدش

باید می گذاشتی دو دستی بچسبم


به قایق هایی که نجاتمان می دادند

به رویاهایم

به عشق

زندگی اقیانوس دیوانه ای ست!

مهدیه لطیفی

ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎﻫﻲ

ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎﻫﻲ
ﺑﺎ ﺳﻪ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺣﺎﻓﻈﻪ
ﺗﻨﮓ ﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﻳﻜﻲ ﺳﺖ!
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺩ ﻧﻜﻨﺪ 
ﻛﻪ ﺩﻝ ﺗَﻨﮓ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﻳﻚ ﻋﻤﺮ ﺣﺎﻓﻈﻪ
ﺗﻮﻱ ﺗﻨﮓ ﻣﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻳﻢ
ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎﻫﻲ ﻫﺎ ﺩﻝ ﻣﻲ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﻢ!

ﻣﻬﺪﻳﻪ ﻟﻄﻴﻔﻲ

دیوانگی بد نیست

دیوانگی بد نیست
برای یک بار هم که شده
دیوانه تر از من باش
و بگذار چنان گم شوم در تو
چنان گم شوی در من
که یکی دیده شویم از بالا
و خدا خیال کند
یکی از ما دو نفر را گم کرده است
بگذار تعجب کند از حواس پرتی اش
و باورش شود زیادی پیر شده
و جهان را به ما بسپارد.

ما جهان را به آغاز زمین می بریم
و پلنگ ها آهوها را نمی درند
و نفت و اتم را حذف می کنیم از خلقت
تا این همه جنگ نشود!

دیوانگی بد نیست

هوس کرده ام
چنان گیج شوم از تو
چنان مست شوی از من
که زمین سرگیجه بگیرد
و اشتباهی سالی سیصد و شصت و شش دور بگردد
یک روز اضافه تر دور ِ تو

برای یک بار هم که شده
چشم هایت را ببند
و سال ها بخواب
به جای تمام سال هایی که نخوابیدی
روی سینه ام
من شهرزاد نیستم
اما قصه گوی خوبی ام.




"مهدیه لطیفی"

بلند که می شوی

بلند که می شوی

از روی خیالِ تنم

دلم می گیرد

دلم که می گیرد

بلند می شوم

روی دستِ تـ♥ـو

و پیش از آنکه دوباره بر خیالِ تنم بخوابی

تمام این شهر را

در همین چند متر خانه جا می گذارم


بیرونِ این خانه

این سنگ هایی که به پایم می گیرند و

رفتن را درد آور تر می کند

همان هایی اند

که سرت به آن ها خواهد خورد


مهدیه لطیفی