رد ِ رژ روی فنجان قهوه..

رد ِ رژ
روی فنجان قهوه..
رد ِ انگشتانت
روی سیم های گیتار..
رد ِ هم آغوشی مان
روی این تخت..
یک سال ، ده سال
یک قرن، تا ابد..
تا ابد خاطرات ما
از سقف ِ این خانه
چکه می کند..


| زکیه خوشخو |

و شهریور عاشقی بود

و شهریور
عاشقی بود
مردد بین ماندن و رفتن
مسافری که
با یک چمدان می آید

و با یک چتر می رود...
‌‌
|‌‌ زکیه خوشخو |

همین که با شروع پاییز،

همین که با شروع پاییز،

حس و حالی که پاییز سال قبل و سالهای قبل تر داشتیم عیناً تکرار میشه

وقتی بی دلیل همونقد دلگیریم یا دلتنگ،

همونقد عاشقیم یا غمگین ؛

یعنی جا گذاشتیم...

همه مون توی این مسیر یه تیکه از قلبمون رو جا گذاشتیم...

 

#زکیه_خوشخو