میان این آدمهایی که

میان این آدمهایی که
می آیند و
می روند ...
یکنفر اما
یادش تا همیشه خواهد ماند
و تا آخر عمر هربار که حرف عشق شود
جز او به یاد کسی نخواهی افتاد ...

#مسلم_علادی

لا حـوڸ و لا دلــم تـو را می‌خـواهـد

لا حـوڸ و لا دلــم تـو را می‌خـواهـد
با هـول و ولا دلــم تـو را می‌خـواهد
اے دوست اڪَر آب بہ دستـت دارے
بڪَذار و بیـا دلـم تـو را می‌خـواهد ‌

بیا برویم روبروی باد شمال...

بیا برویم روبروی باد شمال...
آن سوی پرچین گریه ها سرپناهی خیس از مژه های ماه را بلدم، که بیراهه ی دریا نیست!
دیگر از این همه سلام ضبط شده بر آداب لاجرم خسته ام،بیا برویم!
آن سوی هرچه حرف و حدیث امروز است،
همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقیست!!!
می توانیم بدون تکلم خاطره ای حتی کامل شویم!!!!
می توانیم دمی در برابر جهان به یک واژه ی ساده قناعت کنیم!
من حدس میزنم از آواز آن همه سال و ماه،هنوز ب...
یت ساده ای از غربت گریه را به یاد آورم...
من خودم هستم!!!
بی خود این آینه را روبروی خاطره مگیر!!!!
هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است...
تنها شبی هفت ساله خوابیدم و هزار ساله بر خاستم...

" سیدعلی صالحی "

دست با دوست در آغوش

دست با دوست در آغوش

نه حد من و توست

منم و حسرت بوسیدن خاک پایی...

 

"شهریار"


و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم...

و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم...
برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد
و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت،
برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند
و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست‌داشتن‌هایشان انجام ندادند،
تار موهایمان قافیه‌ی شعر و غزل نشد
و صدایمان تسکینِ درد هایشان...
ما عشق اول نبودیم؛

وگرنه...
برای دیدنمان لحظه شماری میکردند
و برای لمسِ آغوشمان پیش قدم میشدند،
تنها نمیماندیم،
یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد،
بغض قورت نمیدادیم،
اشک هایمان دیده میشد،
دوستت‌دارم‌هایمان به گوششان میرسید
و سهممان میشد خواسته شدن...