از او گفتی

از او گفتی

نگران

پرسیدی آیا می‌شناسمش

پرده را کنار زدم

لرزش دست‌هایم را در جیبم گذاشتم

گفتم نه

با او می‌خوابیدم

بیدار می‌شدم

می‌خندیدم

می‌گریستم

جنونی که در چشم‌هایم دیده بودی.


سارا محمدی اردهالی

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری
چندان که نگه می‌کنمت خوبتری
گفتم که به قاضی برمت تادل خویش
بستانم و ترسم دل قاضی ببری

سعدی

درست وقتی که کنار آمده ام !

درست وقتی که کنار آمده ام !

وقتی تمامت را حریف شده ام ...

بغض ها را یکی یکی غلاف کرده ام

و درد مسیر رفت و آمد اش را تغییر داده

خاطره ها هم باورشان شده که از آن من نیستند ،

سر و کله ات پیدا میشود که چه؟!

که بهم بریزی تمامم را؟

هر چه رشته ام را به خیالت پنبه کنی؟


نه ...

من دیگر 

من قبل از رفتنت نمیشوم!

رفتن...

رها شدن...

آدم ها را عوض میکند!

پس بیخودی نگرد...

اویی که بود را نمیابی...


تو دیگر

از من 

رفته ای ...


"مریم قهرمانلو"

در امتدادِ سحر می‌رسم به خانه‌ی تو

سلام بر تو و دریای بی‌کرانه‌ی تو


سلام بر نفسِ باد و بادبان که مرا

رسانده‌اند به مهمانیِ شبانه‌ی تو


چه محفلی‌ست، به مهمانیِ بهارانم

چه مجلسی‌ست، صدای من و ترانه‌ی تو


بریدم از همه و آمدم به دیدارت

کبوترانه نشستم به شوقِ دانه‌ی تو


دلم دلی‌ست که در زلفت آشیان کرده

سرم سری‌ست که جا مانده روی شانه‌ی تو


بیا قدم به سراپرده‌ی خودت بگذار

رواق منظرِ چشمانم آشیانه‌ی تو


جویا معروفی

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد

بروی واژه ی خوشبخت به هم می ریزد


آمدی توی خیابان و همه فهمیدند

شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد


عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است

مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد


پاره کن پیرهنم را که زلیخا  را باز

حالت پارگی رخت به هم می ریزد


عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است

بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد


آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق

تا خیالت بشود تخت... به هم می ریزد...


دوستت دارم و این یک کلمه شعر من است

حرف را قافیه سخت بهم می ریزد!


"علی صفری"

قطعه ای از یک کتاب

قطعه ای از یک کتاب

- برعکس عمل کن! دَه روز، بجاى اینکه احساسِ یک آدم ضعیف و غمگین را داشته باشى
احساسِ یک انسانِ با اقتدار و قوى را داشته باش و از تهِ دل اقتدار و شادى را حس کن.

+ یعنى به خودم دروغ بگویم؟!

- چه فکر کنى ضعیف هستى و چه قوى، در هر دو صورت دارى به خودت دروغ میگویى،

پس چه بهتر که دروغِ باارزشى باشد.


+ این کار چه سودى دارد؟!

- جهانت را به سمتِ آنچه که رفتار میکنى سوق میدهد.

کارلوس کاستاندا
سفر به دیگر سو

اگر تو نبودی

اگر تو نبودی

نمیدانم هر روز برای چه کسی مینوشتم

هر جلوه زیبا ناخوداگاه مرا به یاد تو می اندازد 
و لاجرم مرا با خود به اوج میبرد 
سرنگون میسازد ، میخنداند و میگریاند
ایکاش لا اقل دستم را میگرفتی
تا حرارت عشقم را درک کنی
گرچه میدانم هرگز نمیفهمی چقدر دوستت داشتم
و مشکل من اینروزها

همین است


"نزار قبانی"

مرا دنیا صدا کن!

1
مرا دنیا صدا کن!
در من
هزار تولد ناتمام است
بی شمار
راه نرفته

2)
تنهایی
کلید خانه را دارد
هر وقت نیستی
به سراغم می آید

شاید از این به بعد قلم ام را به دست باد بسپارم

شاید از این به بعد
قلم ام را به دست باد بسپارم
او دیگر به جای من شعر بنویسد
فقط باد 
نشانی ِبرف و
باران را و
زبانه ی عشق تازه ام را
می داند

شیرکو بیکس