عشق اتفاق نیست

عشق اتفاق نیست
که با آمدن و رفتن ها
از چشم بیافتد
عشق تویی
وجودت که عشق باشد
می بخشی تمامِ مهربانیت را
حالا اینکه بی حرمتی می کنند
با نامِ عشق
حالا اینکه تفاوتِ آغوش و بوسه هایِ عاشقانه
را نمی فهمند
حالا اینکه تو عاشق بوده ای و عاشقی کرده ای
و ندیدند
عشق باز هم همان عشق است
مثلِ خدا
که ما بی مهر می شویم
ما فراموشش می کنیم
ما نمی بینیم دستانِ نوازشگرش را
اما او باز هم خدایی می کند
باز هم دلش برایِ خنده هایِ ما
تنگ می شود

عادل دانتیسم

دربزرگراه زندگی راهت راحت نخواهدبود

دربزرگراه زندگی راهت
راحت نخواهدبود
هرچاله ای چاره ای به تو خواهد آموخت
برای جلوگیری از پسرفت
پس باید رفت..

بعد از من

بعد از من
هر کسی که به تو می رسید
در موج موهایت غرق می شد
و من این طرف
بعد از تو
دستم به هیچ کاری نمی رفت
دل من دریا بود اما
تو آنقدر ناگهان رفتی
که من
دست هایم را لای موهایت
جا گذاشتم...!


"مصطفی زاهدی"
از کتاب: دست‌هایش بوی نرگس می داد

بر رویِ لبم نامِ قشنگت قدغن شد

بر  رویِ  لبم  نامِ  قشنگت  قدغن  شد

چون جنگ شد و باعث آشفته شدن شد


پیراهنِ تو ، "اَمن ترین" جای زمین است

کم کم بدنت ساده ترین شکل وطَن شد


"سعید شیروانی"


تو‌آمدی و شهرما تمام شعر و شور شد

تو‌آمدی و شهرما تمام شعر و شور شد
زمین پُراز سرود شد، زمان پُر از سرور شد


توآمدی و خاطرات سالهای انتظار
در التهاب دیدن دوباره‌ات مرور شد


ستاره ریخت ابرخشک چشم بر سرِ زمین
تَرَک ‌تَرَک کویر خشک، جنگل بلور شد


سلام ای لبت عسل!سلام باعث غزل!
نمک مریز بیش ازین که شعرهام شورشد


وطبق پیش بینی تمام کاهنان دیر
بلارسید، از تو شرم کرد، بعد دور شد


تو اول بهار پا به شهر ما گذاشتی
بهانه‌ای برای جشن تا همیشه جور شد

 

"آرش شفاعی"

نازیست تو را در سر من ! کمتر نکنی ،دانم

نازیست تو را در سر من ! کمتر نکنی ،دانم
دردیست مرا در دل ! باور نکنی ،دانم

خاقانی

قدرت عشق بنازم

قدرت عشق بنازم
کـه به یک تیر نگاه
جانِ شیرین بسپارند
دو بیگانه به هم..

#سعدی