می شود این رمضان موعد فردا باشد
آخرین ماه صیام غم مولا باشد
می شود در شب قدرش به جهان مژده دهند
که همین سال ظهور گل نرگس باشد
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
آیدای من : این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ...
بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند
تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد سرود.
به من بنویس تا هر دم و هر لحظه بتوانم آن را بشنوم:به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی.
به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده ی زندگی در این زندانی است که مال ما نیست ،
که خانه ی ما نیست ، که شایسته ی ما نیست .
به من بنویس که تو هم در انتظار سحری هستی که پرونده ی عشق ما را در آن آواز خواهد خواند...
بهلول گفت:اگر در بیابانی بی آب و علف تشنگی بر تو غلبه نماید،چندان که مشرف به موت گردی
،در مقابل جرعه ای آب که عطش تو را فرونشاند چه میدهی؟؟
گفت:هزار سکه طلا!!!بهول باز پرسید:حال اگر به حبس البول مبتلا گردی و رفع آن نتووانی،
چه میدهی که آنرا علاج کنند؟
گفت:نصف دیگر سلطنتم را!!!!سرانجام بهلول گفت:پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و به بولی وابسته است،
تو را مغرور نسازد که با خلق خدا تا این حد به بدی رفتار کنی!!!
بر چهره یِ خود حالِ تو را می گیرد
تاثیری از احوالِ تو را می گیرد .
کولی شده، هر گوشه کناری این دل
با نیت خود فال تو را می گیرد