مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه !

مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه !
عاشقش هستم و نمی فهمم دیگر او رفته است یعنی چه !

من همانند جلگه ها هستم تو که از سوی صخره می آیی
جای من نیستی نمی دانی ، معنی سطح پست یعنی چه !

غرق در چله های انگورت ، دل به دنیای محتسب زده ام
تو نفهمیده ای سر و سِرِّ _ تاک با حال مست یعنی چه !

من و یک عمر دل به تو بستن، عاشق قلب سنگی ات بودن
با تو بودم ولی نفهمیدم ، آدم بت پرست یعنی چه !

مثل تمثیل ماهی و دریاست نسبت و حس ما به یک دیگر
حال جان می دهم که می فهمم، دیگر او رفته است یعنی چه !

"زهرا غفاری"

قدرت فاسد نمی‌کند ،

قدرت فاسد نمی‌کند ،
ترس است که فاسد می‌کند ،
شاید ترس از دست دادن قدرت !!!


"جان اشتاین بک"

دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی

دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی

بخوان برای من امشب ترانه ای چیزی

تو عاشقانه ترین رود سرزمین منی

که هیچ وقت به دریای من نمی ریزی...


امید صباغ نو

رنگ دنیا را گرفتم ، از خودم شرمنده ام

رنگ دنیا را گرفتم ، از خودم شرمنده ام 

شیشه ی عطرم ولی از بوی بد آکنده ام  


کم نخواهد کرد اشکم چیزی از بار گناه 

من که خود آگاهم از سنگینی پرونده ام  


دشمنی حاجت روا شد ، ای بخُشکد اشک من 

دوستی رنجیده شد، ای وا بماند خنده ام  


بازگشتم تا ببندی بال هایم را به شوق 

بارالها ! باز کن در را به رویم ... بنده ام !


"علیرضا بدیع"

شاید از این به بعد

شاید از این به بعد

قلم ام را به دست باد بسپارم
او دیگر به جای من شعر بنویسد
فقط باد 
نشانی ِبرف و
باران را و
زبانه ی عشق تازه ام را
می داند

شیرکو بیکس