یا رب مباد کز پا، جانان من بیفتد

یا رب مباد کز پا، جانان من بیفتد
درد و بلای او ، کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا، درمان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد

خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد


" استاد شهریار "

الحــمــدلله

گـاهــی هـــم
نه برای اینکه، دنبال ازدیاد نعمتیـم
نـه از تــرس...
نـه از روی عـادت...
نـه بــرای دل خـودمـان...
تنها برای خاطـر خــــدا...
بـگـویــیــم :
الحــمــدلله

آنکه در همه عمر میان گریه می خندد..//

آنکه در همه عمر میان گریه می خندد..//
و در حال خنده ، گریه می کند ..//
اگر اینچنین آشفته باشد ..//
جای شگفتی نیست .!//

" مهدی سهیلی "

" تــــو یــا تــــو!

" تــــو یــا تــــو!
دو روی ســکـه ای
کـــه تـــمــامــ زنـــدگــیـی امـ بــــود ،
و هـــیــچــ وقـــتــ نـــیــامـــد ... ! "

, کاظم خوشخو ,

به نام تو امروز آواز دادم سحر را

به نام تو امروز آواز دادم سحر را
به نام تو خواندم
درخت و پل و باد و
نیلوفر صبحدم را
تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید
تو را در نفس های خود
آشیان دادم ای آذرخش مقدس
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدم ها و هیهای غم را

شفیعی کدکنی

اینجا مهم نیست کجاست

اینجا مهم نیست کجاست
بی تو
همه جا دور است...

افشین صالحی

می ترسم با دستان خودم

می ترسم با دستان خودم
تو را شعری کنم
که قرن ها
ورد زبان مردم شهر شوی!


ناصر رعیت نواز

و عمق عشق هیچوقت فهمیده نمیشود،

و عمق عشق
هیچوقت فهمیده نمیشود،
مگر در زمان فراق...


#جبران_خلیل_جبران