نه دریا نه رودخانه ...

نه دریا نه رودخانه ...
تنها چشمان تو می تواند
این همه غریق داشته باشد!
"ناصر رعیت نواز"

اگر به پای بوسی چشمَ‌ت نیامدم بانو؛

اگر به پای بوسی چشمَ‌ت
نیامدم بانو؛
ولی ز دور
بوسه بر ضریح لبَ‌ت دارم!


------

ناصر رعیت نواز

جایی باید باشد

جایی باید باشد

غیر از این کنج تنهایی

تا آدم گاهی آنجا جان بدهد

مثلا آغوش تو

جان می دهد برای جان دادن !!





ناصر رعیت نواز

فردا باید

فردا باید
جنازه ی نهنگ هایی را
جمع کنم که
برای دیدن رقص‌َت
به ساحل آمده اند!

آنقدر عشق در دلم شور می زند

آنقدر عشق در دلم شور می زند

که فکر می کنم


لباس سربازی را پوشیده ام

که دلباخته دختری

از قبایل دشمن بوده است.



ناصر رعیت نواز: قدیمی نوشت

آنقدر عشق در دلم شور می زند

آنقدر عشق در دلم شور می زند

که فکر می کنم


لباس سربازی را پوشیده ام

که دلباخته دختری

از قبایل دشمن بوده است.



ناصر رعیت نواز

چه غمی به دل داری

چه غمی به دل داری
که اینگونه
گل های روسری‌ت

پژمرده اند!


کاش تو دخترکی قالی باف بودی

کاش تو
دخترکی قالی باف بودی
و من
قالی دست بافی
بـر سـر ِ دار ِ تــــــــو !

می ترسم با دستان خودم

می ترسم با دستان خودم
تو را شعری کنم
که قرن ها
ورد زبان مردم شهر شوی!


ناصر رعیت نواز

سال هاست نبودنت

سال هاست نبودنت

در شب های پاییز

یک ساعت

زودتر شروع می شود

"ناصررعیت نواز"