ساقی در این هوای سرد زمستان
ساغر می را مکن دریغ ز مستان
سردی دی را نظارهکن که به مجمر
همچو یخ افسردهگشته آتش سوزانشعلهٔ آتش جدا نگشته ز آتش
طعنه زند از تری به قطره ی باران
خون بهعروق آنچنان فسرده که گوییشاخ بقم رسته است از رگ شریان ... //
//
حکیم قاآنی