از خانه بیرون می‌زنم، اما کجا امشب؟

از خانه بیرون می‌زنم، اما کجا امشب؟
شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب
پشت ستون سایه‌ها، روی درخت شب
می‌جویم اما نیستی در هیچ جا امشب
می‌دانم آری نیستی، اما نمی‌دانم
بیهوده می‌گردم بدنبالت چرا امشب؟
هرشب تو را بی‌جستجو می‌یافتم اما
نگذاشت بی‌خوابی بدست آرم تو را امشب
ها ... سایه‌ای دیدم، شبیهت نیست، اما حیف
ایکاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب
هرشب صدای پای تو می‌آمد از هرچیز
حتی ز برگی هم نمی‌آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را، ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه‌ها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی‌آرم، تو که می‌دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم، بی تو، تا امشب
ای ماجرای شعر و شب‌های جنونم
آخر چگونه سرکنم بی‌ماجرا امشب
محمد علی بهمنی

می خواهم گوش باد را بگیرم

می خواهم گوش باد را بگیرم
که اینهمه در موهایت نپیچد
و با زندگی ام بازی نکند
تو هم کاری بکن
مثلا
دکمه ی پیراهنت را ببند
مثلا
دامنت را جمع کن
و فکر کن پیاده رو خیس است


غلامرضا_بروسان

چگونه پاک کنم قطره اشکی را که عاشقانه نگاشته ام

مینویسم ، پاک میکنم
مینویسم ، پاک میکنم
پاک میکنم ، پاک میکنم

چگونه پاک کنم
قطره اشکی را
که عاشقانه نگاشته ام
و بر گونه ی لحظاتم جاری میشود ؟
اشکهایت را
از گونه هایم پاک خواهم کرد
و قلب تشنه ی تو را
بوسه باران خواهم نمود

من و تو
در برابر قاضی عشق
خواهیم ایستاد
تا برایمان
زیباترین تن پوش را مهیا کند
از حریری که
درختان و گلها بر تن خواهند نمود

و ما
خواهیم رقصید
خواهیم گریست
تا آن لحظه که
به ترانه ای عاشقانه مبدل شویم
بر لبهای عاشقان
با من یکی شو
من شراره های عشق توام

چگونه میخواهی خاموشم نمایی ؟
حال آنکه من
در سینه ات جای دارم
چگونه میخواهی پنهانم کنی ؟
من در لبخندت
چون الماسی می درخشم
چگونه مرا کنار میزنی ؟
من که
آوای ضربان قلب توام
چگونه ؟

ماجده العراقی
ترجمه : سارا عبدی

خسته ام از ثانیه های زیر خط عشق

خسته ام
از ثانیه های زیر خط عشق
از گهواره ی تنهایی زیر پوست
از قاصدک هایی که روزه سکوت دارند
از لحظه ی عشق که کوتاه بود
و فرصت عاشقی نداد

سمانه عباسی

تنهایی خیابانی ست

تنهایی
خیابانی است

که با تو
از آن عبور می کنم
اما
در میان راه
دستم را رها می کنی
و من می مانم وُ
بوق ممتدی
که گوش زندگی ام را
کر می کند...



"سارا قبادی"

سالها بعد قهرمان فیلم کسی نیست

سالها بعد
قهرمان فیلم کسی نیست
که شهر را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد
به تنهایی از عجیب ترین زندان ها فرار کند
و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد..
سال ها بعد
قهرمان قصه کسی است
که جرات می کند
و میان "آدم ها"
عاشق می شود..

نادر ابراهیمی

پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند؟!

پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند؟!

آری، اگر بسیار، اگر کم فرق دارند

شادم تصور می کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می گردم طواف خانه ات را

دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان

با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشته عشقت نظر کن

پروانه های مرده با هم فرق دارند!

فاضل نظری

من هم می‌میرم اما در خیابانی شلوغ

من هم می‌میرم
اما در خیابانی شلوغ
دربرابر بی‌تفاوتی چشم‌های تماشا
زیر چرخ‌های بی رحم ماشین
ماشین یک پزشک عصبانی
وقتی که از بیمارستان بر می‌گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسلیت روزنامه
زیر یک عکس ۶ در ۴ خواهند نوشت
ای آنکه رفته‌ای...

چه کسی سطل‌های زباله را پر می‌کند؟

سلمان هراتی