میخواستم اسیرِ دنیایی باشم

میخواستم اسیرِ دنیایی باشم
که توآن رابرایم ساخته باشی
به دور از تمامِ آدمهایِ مزاحم
تنهامن باشم وتو
وآسمانی که ماه شبهایش باشی
وحالا زندانیِ جهانی شده ام،
که به جز تو
شب هست
آسمان هست
اما ماهی نیست.
اینجا تادلت بخواهد دلتنگی و بی قراری
جهانم را جهنم کرده است
قرار نبود
قرارم شوی وبی قرارترم کنی
دلبرجان
یک لحظه تصورکن
توباشی،من باشم
اما مایی درکار نباشد.
باورکن
اهیچ کجایِ این شهر
بی تو برایم
ارزشِ تماشاکردن ندارد.


هدی احمدی

این روزها خواهد گذشت

این روزها خواهد گذشت
گریه هایم ، دلتنگیهایم و تمام غمهایم را پشت سر می گذارم
من قوی می شوم ، قوی تر از قبل تو
میدانم روزی دلتنگ خواهی شد
دلتنگ دوستت دارم هایم
دلتنگ دلتنگیهایم
دلتنگ مزاحمتهای گاه و بیگاهم
روزی چشم بر صفحه ی گوشی ات خواهی دوخت تا عاشقانه ای برایت بنویسم
روزی دلتنگ خنده هایم، بغضهایم، اشکهایم و حتی سکوتم خواهی شد
این روزها را یادت بماند رنجها مرا از پای نمی اندازد
عشقت در دلم همچون شعله ی امیدی روشن خواهد ماند
جایت تا ابد در قلبم امن است ، خاطره هایت را هر روز از تاقچه ی حافظه ام برمیدارم مرور میکنم ، دستی میکشم تا مبادا غبار فراموشی بر رویشان بنشیند
تو را همچون گنجی در روزگارم نگه میدارم
من تو را دارم چون عشقت را همچون نهالی بر قلبم کاشته ام و هر روز با شعرهایم میپرورانم
میدانم که تنها نمیمانی ، چرا که هزاران بهتر از من آرزویت را دارند ، اما اگر روزی تنها شدی و دلت شکست ، اگر روزی برای حرفهایت مخاطبی نداشتی ، اگر روزی نیاز داشتی که خشمت را بر سر کسی خالی کنی ، من هستم
که این خاصیت عاشق است هزار بار معشوق بر شیشه ی دل سنگ
ی بزند ، عاشق دلتنگ همان سنگ شود

هدی احمدی