میخواستم اسیرِ دنیایی باشم

میخواستم اسیرِ دنیایی باشم
که توآن رابرایم ساخته باشی
به دور از تمامِ آدمهایِ مزاحم
تنهامن باشم وتو
وآسمانی که ماه شبهایش باشی
وحالا زندانیِ جهانی شده ام،
که به جز تو
شب هست
آسمان هست
اما ماهی نیست.
اینجا تادلت بخواهد دلتنگی و بی قراری
جهانم را جهنم کرده است
قرار نبود
قرارم شوی وبی قرارترم کنی
دلبرجان
یک لحظه تصورکن
توباشی،من باشم
اما مایی درکار نباشد.
باورکن
اهیچ کجایِ این شهر
بی تو برایم
ارزشِ تماشاکردن ندارد.


هدی احمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.