در قلم تقدیر نواخته شد

در قلم تقدیر نواخته شد
آهنگ عشق
لرزه انداخت بر اندام کاغذ
رقص ش دیدنی شد
زیبا نوشت ؛

تو , و دیگر هیچ

مژگان بختیاری

موهایم را بافتی

موهایم را بافتی
دستان ت از
پله پله های گیسوان م بالا رفت
تاج سرم چه دیدنی شد


مژگان بختیاری

تکه ی از زم حریر گرم خیال آغوش ت

تکه ی از زم حریر گرم خیال آغوش ت
که به چوب رختی احساسم آویخته بودم
را با
سوزنی از تار مژه هایم
و
با نخی از تار گیسوانم
را به خیال آغوش م دوختم
حریر گرم آغوش ت
شد
زیباترین تن پوش آغوشم


مژگان بختیاری

دل خوش بودم به داشتن

دل خوش بودم به داشتن
تنها یک خاطره ی از تو
یاد سردی نگاه ت افتادم
هوای تنم سرد شد
خاطره یخ زده شد
باورم شد
خاطرات هم دیگر از تو دستور می گیرند


مژگان بختیاری

شب ست خیال بودنت

شب ست
خیال بودنت
مهمان ست بر
دیواره ی اتاق دل تنگی هایم


یادت در دلم طوفان به پا کرد
آری
هوای دل ابری شد
حنجره , بغض ش سخت در هم شکست
ناودان چشم ها باریدن گرفت

و ,,,

آمدنت را
خواب دیدم
رد پای ت بر گونه ام نغش بست

کاش
خواب های م در
آغوش تو بیدار شوند

و شاید
این بار ,,,
کنج اتاق دل تنگی هایم
آخر جانم را می بازم

و چه مهمانی
شیرینی می شود برای من
این بار


مژگان بختیاری

این بار

این بار
نجابت چشمان ت را
نقاشی کردم
خدا را چه دیدی ؟
شاید
نمک گیر قلمم شدی
این بار


مژگان بختیاری