تشنه ی یک صحبت طولانی ام

تشنه ی یک صحبت طولانی ام

"محمدعلی بهمنی"

هم نمیدانم

هم نمیدانم

از چه می خندم؟

هم نمیدانم

از که می نالم؟

"محمدعلی بهمنی"

این عصرهای پاییزی..

این عصــرهای پاییـــزی

عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد ...!

گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی

و مـن دچـار می شـوم ...


"محمدعلی بهمنی"

شعر

شعر

اتفاقی ست در زبان

تو
اتفاقی هستی در شعر
اتفاقی نیست که شاعر
اتفاقی ست
در خلقت.
شاعر: محمدعلی بهمنی

او را که زیسته بودم

او را که زیسته بودم
با زخم و زخمه‌اش
در خود گریسته بودم
آن راز را نگفته
این زخم را ندیده نگیرید
گفتم گریسته بودم
بادا که ناشنیده نگیرید
آن « نور » آن صدای همیشه
اسطوره‌ای برای همیشه
« باران سرزمین خورشید »
موسیقی زمین و زمان بود
آیینه‌ای برای شنیدن
حسی برای درک جهان بود
او را که زیسته باشی
فهم‌اش غریب نیست
باید گریسته باشی ..


" محمدعلی بهمنی "

گلدون بی گلُ رو طاقچه می‌ذاری واسه چی ؟

گلدون بی گلُ رو طاقچه می‌ذاری واسه چی ؟
گلدون خالی مث خونه‌ی خالی می‌مونه

غربت خونه‌ی خالی‌رو تو می‌دونی
نذار گلدونم مث من این‌جا تووی غربت بمونه

اون‌که خوبه همیشه خالی بمونه قفسه
گلدون بی‌گلُ، زشته روی طاقچه بذاری

دل گل می‌شکنه این خیلی غم‌انگیزه براش
تو خودت دلت شکسته‌س چرا باور نداری ؟


" محمدعلی بهمنی "