تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم،که می‌ترسم

تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم،که می‌ترسم
به جانت چشم زخــم آیــد چــو می‌گوینــد تحسینم

گاهی تورا کنار خود احساس می کنم

گاهی تورا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است

محمدعلی بهمنی

از خانه بیرون می‌زنم ، اما کجا امشب ؟

از خانه بیرون می‌زنم ، اما کجا امشب ؟
شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب

پشت ستون سایه‌ها ، روی درخت شب
می‌جویم اما نیستی در هیچ جا امشب

می‌دانم آری نیستی ، اما نمی‌دانم
بیهوده می‌گردم بدنبالت چرا امشب ؟

هرشب تو را بی‌جستجو می‌یافتم اما
نگذاشت بی‌خوابی بدست آرم تو را امشب

#محمدعلی_بهمنی

من همین‌قدر که با حال و هوایت، گهگاه

من همین‌قدر که با حال و هوایت، گهگاه
برگی از باغچه‌ی شعر بچینم کافی‌ست...!

محمدعلی بهمنی

دوستم داری؛

دوستم داری؛
می دانم …
باز دوست دارم که بپرسم گاهی....
دوست دارم که بدانم
امروز؛ مثلِ دیروز، مرا می خواهی؟!


#محمدعلی_بهمنی

دوستت دارم...

دوستت دارم...
و...
تاوانِ آن هرچه باشد،
باشد...


"محمدعلی_بهمنی"

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو
همه جا تو
همه جا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هر چه صدا
هر چه صدا
هر چه صدا تو ...

محمد علی بهمنی ...

خدا نخواست که من اهل ناکجا باشم

خدا نخواست که من اهل ناکجا باشم

اجازه داد فقط اهلیِ شما باشم


و... ماجرای من و تو به عشق فرجامید

و... عشق خواست که من مرد ماجرا باشم


و...من تو را به دلیل آرمان خود کردم

که بی‌دلیل مباد که آرمان‌گرا باشم


چرا؟ مپرس که سر مشق عاشق‌ست سکوت

مخواه پاسخ گنگی بر این ماجرا باشم


سرودمت به همان باوری که در من بود

و... شعر حنجره‌ام شد که خوش صدا باشم


و... خواندمت که قشنگ است روز و شب از تو

بخوانم و نگران نخوانده‌ها باشم 


خدا نخواست! چه بهتر! تو خواستی از من

که خوش قریحه‌ترین بنده‌ی خدا باشم


"محمدعلی بهمنی"