وقت ان است که با می سازش بکنم

وقت ان است که با می سازش بکنم
قدحی سرکشم و احساس ارزش بکنم
وقت ان است که ساقی دهدم جام شراب
چو به هر پیک سما رفته و کرنش بکنم
گر فراموشم و  خاطره ای بیش نماند
ولی اینک به دو صد جام چو یادش بکنم
ان غزالی که به صد حیله و نیرنگ رهید
لب  کنم تر به یک جرعه شکارش بکنم
شهد انگور نه شور است و نه شیرین یارا
به همین خط و نشان باش شرابش بکنم
خرقه رندی ما را  به یک طرفه برند
چو محال است  به سجاده خرابش بکنم
گر چه تنها شده ام من در این دیر خراب
باده همراه ست به مستی چو یارش بکنم
عابدا این خم دنیاست چرا خوردی غمش
بشکست گو بشکن من که  درستش  بکنم


مجید بهمنی

شبی با لبت گفتگوی داشتم

شبی با لبت گفتگوی داشتم
زیر چشم هم، نظر به موی داشتم
عالمی در کنارم، غوغا بپا کرد
اما در نظر، تو را روبروی داشتم
راه راست نشانم داد و راستی
غافل بود که در بر، خم ابروی داشتم
عطر گلی در یاد نشاند و ندانست
عمری در خاطرم، ز تو بوی داشتم
از خود برون شدم تا ببینم تو را
بیهوده بود ره، چو جستجوی داشتم
درسم همه قیل و قال بود و همهمه
فارغ از ان بودم که های هوی داشتم
بی توشه ی ره، به او کی رسی عابد
هر چند کنی توبه، که من آبرو داشتم

مجید بهمنی