به فکر رفتنم از این زمانه سیر شدم

به فکر رفتنم از این زمانه سیر شدم
فرار می‌کنم از جمع و گوشه گیر شدم

همین که دید به مقصد رسیده دورم زد
مرا که باعثِ همواریِ مسیر شدم

میان سنگ‌دلان هستم و پر از احساس
شبیه یک گلِ روییده در کویر شدم

به گیسوان سپیدم نگاه کن مادر
ببین گرفته دعایت،ببین که پیر شدم

دعا بکن که بمیرم،رها شدم شاید
که سالهاست به دستان عشق اسیر شدم

علی قایدی

بین برای تو سخت‌است باوفا بودن

بین برای تو سخت‌است باوفا بودن
به نفع هردوی‌ما بود این جدا بودن

به صاف و سادگی من همیشه خندیدند
گذشته دوره‌‌اش انگار بی ریا بودن

همیشه پشت سرم حرف بود این سخت‌است
میان جمع بدلهایتان طلا بودن

دوباره می روم اصلا به غار تنهای
به جای تلخی یک عمر با شما بودن

به هر کجا بروم باز خاطرش جمع است
چقدر خصلت خوبی‌ست باوفا بودن


علی قایدی

دلم گرفته هوایش هوای دلتنگی‌ست

دلم گرفته هوایش هوای دلتنگی‌ست
صدای نم نم باران، صدای دلتنگیست

دلی شکسته و پشتی خم و دو چشمی تر
همه عوارض این روزهای دلتنگی‌ست

اگرچه دیدنِ تو ،خود دلیل این درداست
دوباره دیدنت اما دوای دلتنگی‌ست

اگر جوانم و مویم سپید،علت داشت
که زود پیر شدن خون بهای دلتنگی‌ست

خطوط صورتم از سن و سال بالا نیست
فقط شمارشی از روزهای دلتنگی‌ست

بدون شک خفه‌ام می‌کند شبی اینجا
پس از تو خرخره‌ام زیر پای دلتنگی‌ست


علی قائدی

به مرگ رو زده ام تا که یک کمی دیگر

به مرگ رو زده ام تا که یک کمی دیگر
تورا دوباره ببینم در عالمی دیگر

به حرفهای نگفته ی در دلم سوگند
مرا پس از تو نبودست محرمی دیگر

مجال خشک شدن را ندارد این چشمم
غمی نرفته رسیدست یک غمی دیگر

رها نمی شوم از درد,باز خواهم دید
پس از جهنمِ دنیا, جهنمی دیگر

رها نمی شوم افسوس طالعم این ست
پس از تو باز گرفتار آدمی دیگر

به مرگ رو زده ام بعد مردنم شاید
تورا دوباره ببینم در عالمی دیگر

علی قائدی