من هوایی را که تو دران نفس میکشی را ...دنبال میکنم...

من هوایی را که تو دران نفس میکشی را ...دنبال میکنم...
آخر اینجا هوا کم است...
رد هر سیگاری را که به مشامم می‌رسد...
عمیق بو میکشم...
امان...
امان...که هیچ سیگاری بوی تو را برایم زنده نمی‌کند...
اینجا هروز هوایت بی هوا به سرم می‌زند... .
نقشه را مرور میکنم...
سیر جان را
سیر میکنم....
شاید تو را نزدیکتر احساس کنم...

بی هوا برایت می نویسم...
هوایت باز به سرم زد.


سحر زارعی

زیباترین سمفونی دنیا صدای توست

زیباترین سمفونی دنیا صدای توست

همنوازی صدای قلب و صوت گفتار توست...

که جهان را به رقص وا میدارد...
درختان را به شور
دریا را به موج
زیبا ترین نور برق چشمان توست
که خورشید را به غروب وا میدارد
و...
خوشبو ترین مشک بوی تن توست
که آهوی ختن را به تعظیم...
و عسل تلخترین ایهام است
در برابر شیرینی لبهای تو...

سحر زارعی

من از تمام شهر که نه...

من از تمام شهر که نه...
از تمام جهان بریدم و
به تو رسیده ام....
من از خیالهای دور
من از سراب های شوم
من از هزار و یک شب
شهرزاد قصه گو...
گذشتم و دویدم و نفس زنان
به تو رسیده ام..
تو سایه بر سرم شدی
تنیده بر تنم شدی
همه جهان من...
جهان کوچکم شدی...
چه خوش جهان کوچکی
ک بازوان تو شود...
تمام طول و عرض آن...


سحر زارعی

تن؛ های تنهایی را دیده ام...

تن؛ های تنهایی را دیده ام...
هم چون خودم
ک حتی اگر همه مان گرد هم آییم باز تن؛های تنهاییم...
زمانه خوب درسمان داد
ک جز خودمان هیچ چیز و کسی ما را نمی‌فهمد...


سحرزارعی

خواستم شب بشود

خواستم شب بشود
باز تو را خواب ب آغوش کشم
صد حیف ک از شوق وصال تو
مرا خواب نبرد...

سحرزارعی