سال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت

سال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت
فصل های کهنه و پژمرده این جهان هم گذشت

سال نو یعنی آغاز نو یک شروع مجدد در خودت
بی خیال گذشته فصل سختی جان هم گذشت

اگر امسال خیری ندیدی و صد بار قلبت شکست
فصل‌ های خوب و خوشحالی بی دلان هم گذشت

شاید که امسال بر تو تنها زمستانی بوده و بس
سال نو آمده و بی مهری آن زمستان هم گذشت

در این سال نو قول بده خوشحال باشی تا آخرش
فصل های سخت و پر اندوه این زمان هم گذشت


سال نو را با این یک جمله کوتاه آغاز کن و بگو
فصل موفقیت سر رسید و امتحان هم گذشت

سجاد اوسیانی

تا مجنون شدنم فاصله ی نیست صبر کن

تا مجنون شدنم فاصله ی نیست صبر کن
تا ویران شدنم در گوشه ی خود سر کن


من تا به ابد عاشق تو می مانم و می سوزم
تو تا به ابد از عشق منی دیوانه عذر کن

یک عمر با همه ی شهر بر سر تو درگیر بودم
تو با ترس ندیدین مرا خون به جگر کن



از قصه عشق فقط یک دل خون مانده به من
هر روز تو با خنده ی خود مرا زیر و زبر کن

اگر از عشق تو بسوزم که غمی نیست
یک بار بیا از عشق با رقیبان گذر کن

تو دلبر زیبا که سراسر از لطف خدایی
از روی لطف بیا بر من دیوانه نظر کن

من دیگر تسلیم تو ام در عشق و محبت
با دست خودت عشق مرا پر ز ثمر کن

سجاد اوسیانی

دقیقا احساس شعرم از تو آغاز می شود

دقیقا احساس شعرم از تو آغاز می شود
گویا کلی جهان با تو هم آواز می شود

تو دلیلی لبخند هر شب و روز ام هستی
آن زمانی که دلت کمی لجباز می شود

تو دیوانه ترین معشوق در کلی جهانی
آن زمانی که می دانی عشق با تو آغاز می شود

این جهان با عشق تو جان می گیرد همیشه
گر چه دلت گاه گاهی پر از راز می شود

من که می دانم در جهان مثل تو هرگز نیست
در هر رقابت این عشق تو ممتاز می شود

من نمی دانم چرا از کلی جهان فرق داری
شبیه ی قصه ها که اول و آخر از تو آغاز می شود

تو را در شعر سعدی و شهریار خوانده ام
مثل که عشقت در هر بیت در اهتزاز می شود

باشد قبول دیگر نمی گویم دوستت دارم
شاید به ناخواسته عشق تو ابراز می شود

سجاد اوسیانی

تو دیگر در دعا های هر شب ام نیستی

تو دیگر در دعا های هر شب ام نیستی
در مناجات با خدایم در تمنایم نیستی

من شب روز تا سحر از خدایم خواستم
برو دیگر در میان خواسته هایم نیستی

من شب و روز در فراقت گریه ها کردم
پس برو دیگر لایق اشک چشمانم نیستی

من فراموشت کردم و دیگر در قلب من نیستی
این تو و این عشق تو باعث دلتنگ بودنم نیستی

برو با هر کی خواهی بعد از این یار باش
بعد از این دیگر لایق این قلب پاک ام نیستی

من تو را صد بار از خدا خواستم ولی هرگز نشد
حال خوب می دانم که لایق دعا هایم نیستی

من شب و روز در فراقت شعر ها نوشتم
بعد از این دیگر تو لایق این اشعارم نیستی


سجاد اوسیانی

صدای گریه های غمگین کسی می آید

صدای گریه های غمگین کسی می آید
که در فراق معشوق صبرش به سر می آید

بعد از این قلب اش تا ابد خونین خواهد بود
دیگر تا به قیامت اندوهگین خواهد بود

یدالله هر شب روز گریه ها خواهد کرد
بعد از این از فراق سیده اش یاد خواهد کرد

بعد از این بغض در گوشه ی قلبش می ماند
که تا ابد از غم جانسوز نگارش می نالد

هر شب روز کنار قبر فاطمه خواهد رفت
صدای هق هق اش تا آسمان خواهد رفت

هر کجای این شهر خبر فاطمه خواهد بود
خبر از دلتنگی علی در فراق فاطمه خواهد بود

سجاد اوسیانی

گریه خوب است اگر در فراق یار نباشد

گریه خوب است اگر در فراق یار نباشد
اگر از دلتنگی و از دوری یار نباشد

گریه خوب است اگر از دلتنگی ها نباشد
باعث افسردگی و حال خرابی نباشد

گریه برای هر کسی و هر چیزی خوب است
به جز گریه برای یار دل آزار نباشد

گریه کن عیبی ندارد دل سبک‌ تر می شود
اگر باعث زیبای چشم و برای خداوند شود

گریه از چشم عاشق غم دیده نباشد
اگر باعث نفرین و خشم خداوند نباشد


گریه برای هر کسی و هر چیزی خوب است
اگر برای یار لجباز و جفا کار نباشد

سجاد اوسیانی