آفتاب از کجا درآمده است ، اینکه حوا هوای آدم کرد ؟
با وجودت اتاق ِ سرد و عبوس ، کمی از
سردی خودش کم کرد
لحظه های نبودنت به خدا ، بارها در خودم شکسته شدم
تا به کی توی خواب بایستی حضرت ماه مرا مجسم کرد ؟
عشق ، یک هدیه ی خدادادی است ؛ من کجا و حضور ِ ماه کجا ؟
کاش میشد برای
ماه ِ دلت ، جای شایسته ای فراهم کرد
دل من مثل سیر و سرکه شده است ، نکند از کنار من بروی ؟
کاش میشد که در کنار تو باز ، چای پررنگ ِ عاشقی دم کرد
بعد ِ تو سهم سالنامه ی من ، روز و شب اشک ِ
شعر خواهد شد
فصل پنجم تویی یقین دارم ، میشود رفع ِ غصه و غم کرد
قول دادی به حرمت دلمان ، زود برگردی و من این دفعه
قلب خود را به جای فرش حریر ، پیش پای تو پهن خواهم کرد
"امید صباغ نو"