سبز تو را می‌نوشم

سبز تو را می‌نوشم
در صدای برگ‌ها و ستاره‌ها
آن‌جا که تاک غرور تو بر سینه‌ام می‌خزد.
آسمانی و سرو کوهی
که به آفتاب و رایحه رنگ می‌دهی
و دست نوازش می‌کشی بر آینه و آب
آن‌گاه که بر داغ سرانگشتان‌شان مویه می‌کنند

موج رویاهای بلندی
بی‌قید از سخن گفتن اما
آگاهی به زبان هفت دریا
که هم‌چنان
خیزاب‌های ازلی را رها می‌سازند

شاهکار گزش مهتاب به باغ شب
اجاق داغ عطرهای جوان
در منزلگاه بادهای پیر
سبز تو را می‌نوشم
میان برگ‌ها و ستاره‌ها
آسمانی و سرو کوهی
من تو را برگزیده و پسندیده‌ام.

حسین صداقتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد