حالم اصلاخوب نی ،به گریه بهتر می شوم

حالم اصلاخوب نی ،به گریه بهتر می شوم
برق باران نگاهم همچو مژگان ابرآذر می شوم

در سراپای وجودم یک جهان غم بیش نیست
من چنین از چشم خود بر گریه ات تر می‌شوم

من ندانم با تو گر همدم شوم چون بهترم ؟
چون به صد افسون عالم بی تو بهتر می شوم

گر تو خوش باشی وگرنازم کنی، من دلخوشم
از تو دارم شِکوه اما عشق دیگر می‌شوم


مهر من هر چندکه از حد گذشت،پیدا نشد
کزتو با خودهر چه کردم ،خویش کافر میشوم

گر تو با ما خوش نَشینی،بارقیبان خوش شوی
گر چه غماز است در ظاهر مجاور می‌شوم

من که در هر جنبشی، چون رشته بر آتش زدم
باتو و با اختلاطت همچو جوهر می‌شوم

گر تو دانی حال من ای شوخ من باور مکن
هر که هم رنگ تو شد، با او برابر می شوم

ّبا رقیبم هم نمی آیم به خود ، گر بِگذری
بر سر راهم به امیدی دگر گر می‌شوم

گفت ای محبوب من ، جانان من باش وببین
گر ببینم از تو عاشق تر از او سر می شوم

هر کجا تا بی تو می‌مانم تو می میری زمن
گرچه با من بی محابا چون صنوبر می‌شوم

تا تو رفتی از برم هرگز نگفتم یک سخن
بعد ازین از حسرت آن از تو گوهر میشوم


امین طیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.