شبها
عنکبوت وار رویاهایم را
برروی تارهای نازک ومبهم خواب هایم میپیچم
هیچ چیز هماهنگ نیست
تورا ازدست داده ام
دنیای من پرازغروبهای به طلوع نرسیده است
بازهم انکار کن تمام مرا.
لعیا_قیاثی
خود را اگر
با سفینهی زمان
برگردانم یک ثانیه به عقب
بهانهی آغازم خواهد سوخت
از آتشِ حسرتم.
و خود را اگر
با همان مرکب
یک ثانیه به جلو برانم
خانهی پایانم فرو خواهد ریخت
از طوفان حیرتم.
و من اما
در حال میمانم
تا بیهوده نسوزانم
هوای خاطرهها را...
عبدالمجید حیاتی
عشق
زیرنویسِ چشم های توست
این حوض های نقاشی
لبالب از دیوانگی های باران
واژه ای که من درآن خواهم مرد
می دانم
پرویز صادقی
و بی تو من
غمگین تر از یک برگ پائیزی
از شاخه های زندگی می افتم
بی سرنوشت تر از گریه
بر گونهٔ پریشانیِ عشق
پرویز صادقی
چشم به راهت هستم
ترجیحا خیالت را بفرست
تو آدم ماندن نیستی.
لعیاقیاثی
میان هجوم ثانیه ها
درست در میان دو عقربه ی ساعت ام
گیر کرده ام
و چقدر دل ام برای سرودن
زایمان ذهن
تنگ گشته است
درست به اندازه ی فاصله ی میان دو عقربه
□
ساعت 23:55
□
ساعت 23:56
و چه زود می گذرد
مهردادمهران
یک درد را
به تو تقسیم میکنم
صورتی نیست
مخرجم دلتنگی ست
فاضله هاشمی
در باغچه ها بکارید مرا
من مژهِ چشم شما هستم
اشک سیب باغ تنهایی
من خار در گلوی شما هستم,
من کالبد بی جان درون خاکم
چون ریشه های گم شده اما
در جنگل موی سیاه شما هستم,
من شعر کوتاهِ عاشقانه ی
روزهای سپیدتان بودم
بعد از شاعر شدنتان هم نیز
قافیه ای روی لبان شما هستم,
من درخت خشکیده ام اما
باران پائیز در دامن شما هستم
در پس پرچین باریدن های بی وقفه
مثل شبنم روی گُلبرگ زبان شما هستم,
گُل های روسری اَت به شکل نقاشی
طوری به قاب دلم نقش بسته که
حس می کنم شما زُلف پریشان
من نیز سنجاق گیسوی کمند شما هستم!
مرتضی سنجری