اگر به دنبال سرنوشت خودتان بروید

اگر به دنبال سرنوشت خودتان بروید و مسیر زندگی را بجویید،

هر چند پر از عیب و کاستی باشد،

بهتر از آن است که از روش زندگی بی‌عیب و موفق دیگران تقلید کنید.

الیزابت گیلبرت

با این‌که یاس در رکاب من

با این‌که یاس در رکاب من
و کینه یار توست
همدرد ، من را خموش کن
من را فریب ده
با من بگوی که در این فراخناک
یک مرد زمزمه خواهد کرد
در انزوای خویش که آن‌ها
در قحط سالی شوم
با عشق زیستند
و با شمشیر
بر خاک ریختند
ای وای ، اگر بهار نیاید
ای وای ، اگر که ابر نبارد
من را فریب باش
آرام کن
با من مبار که خونم
ای پاک ، ‌ای شریف
همدرد ، هم سرشت

احسان هنری نیست به امیدِ تلافی

احسان هنری نیست به امیدِ تلافی
نیکی به کسی کن که به کارِ تو نیاید

چشم دیدن تو را در کنار من ندارند،

چشم دیدن تو را در کنار من ندارند،
نمی‌توانند ببینند که اینگونه دوستت دارم!
نمی‌توانند ببینند و سکوت کنند...
همین خوب است،
همین حسودی‌ آدم‌های دور و برمان،
که مُـصرم می‌کند برای
بیشتر و
بیشتر و
بیـــشتر
"دوست داشتنت"

در طول زندگیت شاید

در طول زندگیت شاید
فقط یک بار پیش بیاد با آدمی
روبرو بشی که تو رو بلده;
اون آدم یه فرصته برای بهتر و بالغ شدنته
و با اونه که بروز پیدا میکنی،
رشد میکنی و حالت باهاش خوبه...
تنها چیزی که لازم داری
شعور و معرفت نگه داشتنشه،
اگر نه تو می مونی و بار حسرت!

کلیدر

بیگ‌محمد: هیچ وقت عاشق بوده‌ای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیده‌ام
بیگ‌محمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفته‌ام برادر
بیگ‌محمد: آنها که رفته‌اند چی؟ آنها چی می‌گویند؟
ستار: آنها که تا به آخر رفته‌اند، برنگشته‌اند تا چیزی بگویند.

کلیدر
#محمود_ﺩﻭﻟﺖ_آبادی

ما با شمعِ واژه هامان

ما با شمعِ واژه هامان
یک نسل را به نسلِ دگر پیوستیم
بی‌آنکه قصه‌ای بسراییم
بهر خواب؛
آیندگان بدانید
اینجا مقصود از کلام،
تدبیرِ حملِ مشعله‌ای بود،
در ظلام...

اُمید وصل تو

اُمید وصل تو
جانم به رقص می‌آرد
چو باد صُبح که
در گردش آورد ریحان...

بانوی رویاهای من

بانوی رویاهای من

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم

اکنون که پیدا کرده ام ، بنشین تماشایت کنم

 الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم

گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم

 بنشین که با من هر نظر،با چشم دل ،با چشم سر

هر لحظه خود را مست تر ، از روی زیبایت کنم

 بنشینم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت

وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم

کسی نیست..

کسی نیست..
بیا زندگی را بدزدیم، آن‌وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین، عقربک‌های فواره در صفحهء ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند


بیا آب شو مثل یک واژه
در سطر خاموشی‌ام
بیا ذوب کن در کف دست من
جرم نورانی عشق را...

#سهراب_سپهری