در من کسی جان میدهد هر شب

در من کسی جان میدهد هر شب
با خاطراتی سرد و تکراری
دیوانه جان کی میشود اصلا
از حال و روزم دست برداری .. ؟

به سرم زد در را ببندم وبرگردم...

به سرم زد
در را ببندم وبرگردم...
اما این کار را نکردم
آدمش نبودم!
کاری را که شروع کردم باید تا ته میرفتم...

من همیشه منتظر کسی بودم که نیامد ...

من همیشه منتظر کسی بودم که نیامد ...

قصه ی روز و شب من

قصه ی روز و شب من
سخنی مختصر است
روز در خواب و خیالاتم و
شب بیدارم...

مهدی اخوان ثالث