ده دوازده سالگی سن شعر خواندن نیست.

گـــنــــد زدیم!
با دیدن آن فیلم ها و خواندن آن کتاب ها و شعرها...
ما گند زدیم با شنیدن ستار و فرهاد و داریوش و گوگوش و ابی و فروغی...
با زندگی کردن با رویای سیندرلا و زیبای خفته... با مصدق و شاملو خواندن و پدرخوانده و دزیره و بربادرفته دیدن...
ما هر کاری که کردیم غلط کردیم!...
ده دوازده سالگی سن شعر خواندن نیست.
ده دوازده سالگی سن شنیدن آلبوم "سلام خداحافظ" از حسین پناهی نیست،
اصلا هیچ سنی سنِ شعر خواندن نیست!...
من اگر خدا می شدم "شعر" را خلق نمی کردم!...
ما گند زدیم که تنها ماندیم!... ما به خودمان دو جانبه گند زدیم:
ما از یک طرف بی آنکه هنوز هیچ مردی را در عالم دیده باشیم
فاز شکست و شعر و تنهایی و اشک و عشق و خودکشی برداشتیم
و در فیلم های سیاه و سفید دیدیم که رودِ سیاهی از ردِ ریمل بر گونه
های زنان است و پرده ها را کشیده اند و از یک طرف دیگر منتظر بودیم
کسی بیاید که عاشق یک لبخند کوچک یا فقط یک طرز خم شدن ساده ی ما برای چیدن یک شاخه گل شود
و تمام عمرش را به پای همان یک لحظه بماند و بریزد و یک روز با جعبه ی مخمل سرمه ای ناغافل جلوی پایمان زانو بزند...،
ما دو جانبه غلط کردیم با هر چه که دیدیم، هرچه که شنیدیم و خواندیم...
اصلا باید یکسره فیلم های هندی می دیدیم، باید زن ها می چرخیدند و می رقصیدند و هیچ زنی میان دود و دیوار تنها نمی ماند،
باید دست آخر همه به هم می رسیدند؛ و نباید هیچ چیز بیشتر از "داستان های من و بابام" و نهایتا "هری پاتر" می خواندیم...
ما پیش از عاشق شدن شکست خوردیم! هیچ سنی سن شعر خواندن نیست.

مهدیه لطیفی

بـه هر فردی که برمیخوریم

بـه هر فردی که برمیخوریم همیشه درست آن قسمت از وجــودمان را آشــکار می‌کند که ما می‌خواستیم پنهانش کنیم.
دردمان این است که می‌بینیم معشوق جلوی چشممان در تصویری که از ما برای خود می‌سازد با ارزش‌ترین فضیلت هامان را حذف می‌کند و ضعف‌ها، نقص‌ها و جنبه ی مضحک وجودمان را برملا می‌کند ... و دیدگاهش را به ما تحمیل می‌کند، وادارمان می‌کند خودمان را با چیزی که او در ما می‌بیند منطبق کنیم. با ایده ی تنگ او..
و همیشه فقط در چشم کس دیگری که محبتش هیچ ارزشی برایمان ندارد فضیلتمان آشکار می‌شود، استعدادمان می‌درخشد، قدرتمان فوق طبیعی جلوه می‌کند و چهره‌مان بهترین چهره می‌شود..


#فرانسوا_موریاک
 برهوت عشق

همین که با شروع پاییز،

همین که با شروع پاییز،

حس و حالی که پاییز سال قبل و سالهای قبل تر داشتیم عیناً تکرار میشه

وقتی بی دلیل همونقد دلگیریم یا دلتنگ،

همونقد عاشقیم یا غمگین ؛

یعنی جا گذاشتیم...

همه مون توی این مسیر یه تیکه از قلبمون رو جا گذاشتیم...

 

#زکیه_خوشخو

کاش میﺷﺪ ﯾﮏ صبح

کاش میﺷﺪ ﯾﮏ صبح

ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ:

ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ پر ﺁﻣﺪﻩﺍم ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ

ﺑﺎ ﻗﻠﺐﻫﺎﯾﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦها ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ

ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻭﻡ.

#سیّدعلی صالحی

دلتنگی‌ات که دائمی بشود

دلتنگی‌ات که دائمی بشود
دیگر برایت فرقی نمی‌کند صبح ‌شنبه باشد یا ظهر سه‌شنبه یا غروب جمعه...
همه‌ی غم‌های دنیا در ثانیه ثانیه‌ی زندگی‌ات نفوذ می‌کنند ...
انگار که هر روز جمعه است و هر لحظه وقت غروب!..

#علی_سید_صالحی

ای کاش می‌دانستی

ای کاش می‌دانستی


در چشمْ‌به‌راهیِ آن مونسِ مشرقی


درگاهِ این خانه از چند دریای گریه گذشته است.

 

خیلی وقت است


بعضی واژه‌ها یاری‌ام نمی‌کنند


مانده عزیزم ... تا تو شبی شاید


گوشه‌ی دفتر موشْ‌خورده‌ای از غبار آن سال‌ها


سطری از حکایتِ مخفیِ مسافرانِ ما را به‌یادآوری!

 

ما ستاره‌ها دیدیم


که دست از عطرِ آفتاب شستند و


در شبِ گلوبُرانِ ماه


از پا درنیامدند.

 

حالا هی نپرس


قصه‌ی غمگینِ آن همه دوست


به کجایِ این بوسه کشید


که لب‌های تشنه‌ی تو هنوز


از طعمِ ترانه می‌لرزند!

 

سیدعلی صالحی

داد ازین طرز مسلمانی

داد ازین طرز مسلمانی
که هر کس در نظر قبله را می جوید اما
ازخدا برگشته است...


#فاضل_نظری

زیباترین عاشقانه‌ی جهان همین اسم خودم بوده

امروز تازه فهمیدم
تمام عاشقانه‌های جهان،
عاشقانه‌هایی که سالها گفته‌ام و شنیده‌ام،
همه بیهوده بوده‌اند!
.
زیباترین عاشقانه‌ی جهان
همین اسم خودم بوده

وقتی از دهان تو بیرون می‌آید
و "میم" مالکیت به آخرش اضافه می‌کنی

یاشار_عبدالملکی